جبار رحمانی در این باره گفت: «تمام پیشبینیها مشارکت بالای ۵۰ یا ۶۰ درصدی را اعلام نکردند. برخی از نظرسنجیها گفته بودند که ۶۵ درصد از مردم مشارکت نخواهند کرد. اگر برآورد مشارکت کنندگان بیشتر مورد توجه قرار گرفت، در برخی موارد هم برآوردها از مشارکتنکنندگان دقیق بود. درست است جریان قوی رسانهای و فضای عمومی برای مشارکت شکل گرفتهبود که مردم مشارکت کنند، اما به همان میزان هم جریان رسانهای شکل گرفتهبود که مردم مشارکت نداشتهباشند. بالاخص آنهایی که پایگاه رسانهای بیرون از ایران داشتند، خیلی خشن با رای دهندگان برخورد میکردند تا مردم مشارکت نکنند. ولی در تلاقی این دو جریان در دور اول انتخابات، عدممشارکت ۶۰درصدی رخ داد. اما اینکه این عدم مشارکت به چه معناست، هرکس از ظن خودش آن را تفسیر میکند.
معنای این وضعیت بین افراد و گروههای مختلف تفاوت داشت. ما به پژوهشهای مفصل سیستماتیک فعلا دسترسی نداریم که دقیق بررسی کردهباشد چه اتفاقی رخ دادهاست. از این جهت تفسیر این پدیده، بر أساس حدس وگمان اولیه خواهند بود. با نگاهی اجمالی به تجربه انتخابات هفته گذشته، فکر میکنم که میتوانیم واجدین شرایط را به سه گروه مخالف، موافق و ممتنع نسبت به رای دهی دستهبندی کنیم. اما یک نکته بسیار کلیدی در همه این جمعیت واجد شرایط وجود دارد: ارزیابی منفی از وضع موجود. در تمام این انتخابات و رای دادنها (به خصوص در دوره اخیر در رقابت بین طرفداران جلیلی و پزشکیان و حتی کسانی که در رای دهی شرکت نکردند)، موضوع اصلی و دلالت محوری، اعتراض به وضع موجود است. به نظر میرسد که طرفداران سعید جلیلی هم حرفشان این است که فساد، تبعیض، ناکارآمدی و بحران در کشور فراگیر است و باید اصلاح شود. آنچه که در کاندیداها وجود داشت این نبود که مسیر موجود کاملا مطلوب است و باید ادامه داده شود (محتوای پیامکهای جلیلی و پزشکیان همین مضمون را داشت). در هر صورت آنچه که صراحتا بیان میشد آنست که کشور باید درست شود. این درست کردن به این معنی نیست که الان درست است و باید بهترش کنیم. بلکه بدان معناست که الان وضع خراب است و بحران، فساد، تبعیض، ناکارآمدی و رانت وجود دارد و باید حرکتی بنیادین (انقلابی از منظر جلیلی و تغییر اساسی مسیر از منظر پزشکیان) رخ بدهد.
او ادامه داد: «مواجهه ما برای فهم آن چه که در صحنه انتخاباتی رخ میدهد، باید در دو سطح باشد. یک سطح همان چیزی است که گفته میشود و سطح دیگر هم چیزهایی است که گفته نمیشود. تمام کاندیداها صراحتا میگفتند که وضعیت کشور، وضعیت نابهسامانی است. بحرانهای وسیعی در حیطههای اقتصادی، سیاسی، محیطزیستی، مشروعیت، بوروکراسی، اخلاقی و قانونی داریم. تقریبا همه کاندیداها به اشکال مختلف این مساله نابسامانی و فساد را میگفتند و هرکدام به نوبه خود، طرف مقابل را متهم میکردند. کاندیداها بین یک وضعیت خوب و خوبتر مناظره نمیکردند، بین وضعیت فاجعهبار و اصلاح آن صحبت میکردند. به یک تعبیری همه کاندیداها نسبت به وضعیت موجود تحولخواه بودند. اگر در یک سطح بالاتر به آن نگاه کنیم، دوگانهای که در انتخابات شکل گرفت بسیار مهمتر از خود آدمها بودند. ناخودآگاه یک گفتمانهایی خود را نشان دادند که آدمها درون آن دستهبندی شدند».
این استاد دانشگاه ادامه داد: «این گفتمانهای دوگانه به نظرم در دور دوم انتخابات بسیار جدی و برجستهتر به نمایش در آمده اند. یکی از این دو به زعم من گفتمان ایرانگرایی است که با کلیدواژه «برای ایران» فعالیت میکند. این گفتمان تمام تنوع و تکثرها را در خود میپذیرد، نابرابریها و تبعیضها را کنار میزند، حرف از حقوق همه ذینفعان به عنوان شهروند میزند، واحد اصلی آن ملت (مفهومی مدرن) است و رسالت اصلی آن هم ارتقای کیفیت زندگی این ملت است. مهمترین ویژگیاش این است که میخواهد در صحنه جهانی بازیگر باشد؛ یک بازیگر تعاملی باشد نه تهاجمی. گفتمان دوم که میتوان آن را "مذهبیگرایی سیاسی" و نوعی فرقهگرایی سیاسی در آن هست، دانست، کلیدواژهاش هم جبهه است مثل جبهه انقلاب، جبهه مقاومت. به همین خاطر مواجههاش با نظام جهانی هم تهاجمی است، با آن میجنگد. چون منطق مواجههشان هم منطق خیر و شر است، منطق مبادله، گفتگو و مذاکره نیست. منطق خیر و شر است که باید بجنگد. از لحاظ داخلی هم برای یک نوع باور خاص (اسلام سیاسی)، اصالت قائل است و تنها یک باور حق دارد مالک، مدیر یا مسئول این جامعه باشد؛ لذا اصلا به تنوع و تکثر دینی باوری ندارد و به آن مشروعیت نمیدهد. تنها شاید تنوع و تکثر قومی را بپذیرد، تنوع مذهبی و حتی مساله رفع تبعیض جنسیتی برای آن اهمیتی ندارد. به نظر من این دو گفتمان که یکی «ایرانگرایی سیاسی» با ناسیونالیسم کارآمد در بستر جهانی مطرح میشود و دیگری به عنوان «شیعهگرایی سیاسی» یا «فرقهگرایی سیاسی» در یک نگاه آخرالزمانی میخواهد با جهان بجنگد. به همین دلیل به نظر من برجسته شدن تمایز این دو گفتمان یک اتفاق مهم است که در چند دهه اخیر در تاریخ ایران اتفاق افتادهاست. حداقل در تاریخ چهارصدسال اخیر ایران، همیشه ایران و تشیع از نظر سیاسی به یکدیگر گره خوردهبودند. بخش غالب مذهبی در ایران هم شیعه بودهاست. در این تاریخ ایران شیعی، پادشاه وقتی به قدرت میرسید خود را یک پادشاه شیعه میدانست، اما مرزهای قلمرویش مرزهای ایران بود. ایران و تشیع همیشه با هم بودند. در سه چهار دوره اخیر این یک تحول تاریخی مهم رخ داده است که این دو از هم فاصله گرفته و حالا در مقابل هم قرار گرفتهاند.»
این پژوهشگر اجتماعی میگوید: « پایگاه اصلی رای این دو نامزد با هم متفاوت است. پایگاه اصلی گفتمان شیعهگرایی گفتمانی است که مسئله اصلیاش ایمان و اعتقاد مذهبی به عنوان مبنای مشارکت بر أساس مفهوم وظیفه و تکلیف است. در واقع باور به یک جماعت دینی است که فرد را موظف میکند رای بدهد. این گفتمان ایران را به عنوان ابزاری برای عقاید مذهبی خودش میخواهد، حاضر است ایران را در راستای آرمانهای خودش مصرف کند. طرفداران گفتمان دوم بیشتر محاسبه میکنند که اگر هر نامزد روی کار بیاید وضعیت چه تغییری میکند، آنها با محوریت حق خودشان برای مشارکت در سرنوشتشان در انتخابات شرکت میکنند. این مشارکت، شاخصههای عرفیتری مثل سبک زندگی و تعامل با جهان غرب را دارد. این گفتمان هم ایران را به عنوان غایت سیاست میخواهد و معیار مشروعیت سیاسی را نه عقاید مذهبی بلکه منافع ملی و کیفیت زندگی مردم ایران میداند؛ بنابراین هردو گفتمان پایگاه رای کاملا متفاوتی دارد. یک گفتمان پایگاه رای کاملا سنتیمذهبی و عموما در اقشار فرودست و حاشیه نشین دارد. گفتمان دیگر پایگاه رایاش را عموما در طبقه متوسط شهری و در بستری از تنوع و تکثرگرایی فرهنگی میگیرد و آدمهای متنوعی را به خود جذب میکند. در مناظرات انتخاباتی اتفاقی که رخ داد این بود که وقتی طرفداران پزشکیان میگفتند به این نامزد رای بدهید، تاکید میکردند که برای نجات ایران باید رای داد. به عبارت دیگر نجات ایران در مفهومی ملی گرایانه محور گفتگوهای طرفداران این نحله است. از سوی دیگر این گفتمان فرقهگرایی سیاسی یا شیعهگرایی سیاسی به گونهای دارد عمل میکند که سایر گروهها بر این اعتقاد هستند که اگر این گفتمان غالب شود همچنانکه تاکنون در بخشهایی از سیاست غالب بوده، ایران را برای خودش مصرف میکند. گفتمان ایران گرایی، ادعا میکند که من سیاستورزی میکنم برای ارتقا و اعتلای ایران. از آن طرف گفتمان مقابل میگوید من سیاستورزی میکنم برای اعتلای آرمانهای عقیدتی اش که به آن معتقد است و در این راه ابایی ندارد که بخشی از ایران را برای خودش مصرف کند کما اینکه ذهنیت بخشی از جامعه این است که تا الان مصرف کردهاست؛ و حتی ما در مذاکرهها هم دیدیم، در مسئله تحریمها دیدیم یکی حاضر است به بهای جان مردم و کیفیت زندگی آنها در باورهای سیاسی خود پیش برود. دومی استدلالاش این است که شما حق نداشتید این کار را بکنید. چیزی که مردم چه آنهایی که میخواهند رای بدهند که این گفتمان رای نیاورد چه بخشی از کسانی که رای نمیدهند، تصور میکنند که اگر این گفتمان شیعهگرایی ادامه پیدا کند ایران را نابود میکند یا به تعبیری خطر انقراض و نابودی مادر وطن را به بار میآورد. استدلال مردم این است که برای ایران باید رای بدهیم. گفتمان دیگر با باور به این جبهه و فرقهای که به آن اعتقاد دارد و در راه غایت آخرالزمانی خود حرکت میکند، رای میدهد. او در واقع رسالت تاریخی خود را در مقابله با کفر و شر به جا میآورد. این دو نزاع تا اینجا بسیار مهم است».
رحمانی ادامه داد: متاسفانه صحنه انتخابات ماهیتی نمایشی دارد و یک آیین سیاسی است که فضای بازی را ایجاد و محدودیتها را تعلیق میکند تا آدمها بتوانند حرف بزنند. تمام اتهاماتی که طرفین به یکدیگر میزنند بدون توجه به اینکه طرفدار کدامشان باشیم، قواعد خیلی مشخصی دارد و نشان میدهد سیاست ایران پر از فساد، رانت و تبعیض است. اندرونی سیاست ایران یا پستوی سیاست ایران پر از این نزاعها و فساد و رانت است. صحنه نمایش یعنی انتخابات میشود یا ادعای دروغ یا اتهام دروغ. یعنی آدمها میگویند تو اینطور بودی، ولی داری دروغ میگویی. در این حالت یک ویژگی پسینی به آدمها اضافه میشود یعنی افراد فاسدند، ولی ادعا میکنند که سلامت کار کرده اند؛ لذا این نشان میدهد در اندرونی چه خبر است. حتی اگر بیست درصد این ادعاها هم درست باشد، بخشی از آنها به هر حال دروغ گفتهاند. برای مثال در مسئله کرونا یکی ادعا میکند که دولت شما اجازه واردات واکسن را نمیدهد، دیگری طرف مقابل را متهم میکند. این مسئله نشان میدهد یک نزاع سیاسی در جریان است که هفتصد نفر از شهروندان کشور را روزانه کشتهاست. اگر در یک جامعه توسعهیافته بودیم قاعدتا این مسئله باید بررسی میشد، یکی از طرفین راست میگوید که طرف مقابل باعث کشتار هفتصد نفر شدهاست. نمیشود دو نفر هم همزمان دروغ بگویند، چون به هر حال این اتفاق افتادهاست و طرفین سر اصل ماجرا توافق دارند و اختلافشان بر سر معرفی کردن متهم ماجراست. این امر ماهیت وحشتناک سیاست در ایران را آشکار میکند و نشان میدهد اینکه مردم مشارکت نمیکنند، نوعی واکنش عاطفی و احساسی نیست. بلکه ناشی از تجربه انباشته از وضعیت بیرحم سیاسی در ایران است که وجهی فزاینده دارد. به همین دلیل هم مردم از آن فاصله میگیرند. اگر به ویترین آزادی بیان بپردازیم میبینیم در تمام مناظرات انتخاباتی همیشه از مردم حرف میزنیم. یک چهره اسطورهای در آن بالا قرار دارد به اسم رئیسجمهور که اصلح است و یک تودهای در پایین به نام مردم. عدالت اصولا بین یک قهرمان رییس و توده مردم معنا میشود. در این وضعیت هیچ اسمی از اصناف، نهادهای مدنی و اتحادیهها برده نمیشود. یعنی در مواجهه با جامعه، تمام نهادهای مدنی و اتحادیهها که وظیفهشان حفظ منافع گروهها و پر کردن خلا میانجی بین مردم و دولت است، حذف میشود. در این حالت ساختار سیاست در ایران به شکل معناداری نهادهای میانجی را حذف کردهاست و آنقدر این مساله حذف نهادهای مدنی برایش مهم است که حتی در آزادترین نمایش سیاسی در ویترین انتخابات هم ردی از آن نیست. اصولا وقتی شما با توده مردم مواجه هستید، توده دیگر خیلی قدرت نخواهد داشت. چون بسیج کردن تودهها خیلی دشوار است، مخصوصا بسیج کردن هشتاد میلیون که ساختار پیچیدهتری را طلب میکند. این وضعیت اسفناک سیاست ایران را نشان میدهد که در آن نهادهای مدنی و نهادهای میانجی و اتحادیهها و اصناف حذف میشوند. «حذف نهادهای میانجی از صحنه سیاست».
او تاکید میکند: «در واقع مشخص است که سیاست دارد به خوبی و حسابشده نهادهای میانجی را که میتوانند نهاد سیاست را در جهت منافع جامعه کنترل کنند، حذف کند. سیاست همه این کنترلگرها را حذف کردهاست. هیچکدام از این کاندیداها هم از حذف نهادهای مدنی و علت آن حرف نزدند. نکته دیگر این نمایش تحریف شده از نهاد سیاست در ایران است که انگار تمامی ارکان جامعه توسط قوه مجریه تعیین میشود. هرچند گاهی برخی علنا میگویند دولت اختیاری ندارد، اما در واقعیت صحنه نمایش انتخابات به گونهای است که انگار رئیسجمهور است که در نهایت تقدیر یا سکان جامعه را در دست میگیرد. به نظر میرسد این توهمی است که به مردم داده میشود. این آرایش صحنه انتخابات به مردم القا میکند که قدرت در دست همان کسانی است که میبینیم. قطعا این که رئیسجمهور موثر است و انتخابات نقش دارد، درست است، اما اینکه رئیسجمهور سکاندار همه ابعاد جامعه است حقیقت ندارد. تمام ماجرا این است که سرنوشت کشور را میاندازند گردن نهاد ریاستجمهوری. در حالی که وقتی سه قوه و یک سری نهادهای غیرانتخابی و پایدار در کشور وجود دارد، نشان میدهد که نمیتوان سیاست را هرمی با راس ریاست جمهوری دانست. یعنی سیاست در کشور ما در چند وجه تقسیم شدهاست: بخش نهاد پایدار و ناملموس، بخش ملموس و دمکراتیک آن که سه قوه است. از این سه قوه، دو قوه به صورت دموکراتیک و انتخابی قدرت را به دست میگیرند و باقی بخشهای سیاست و قدرت در ایران هیچگونه قابلیتی برای کنترل و نظارت و مشارکت مردم ندارد. این چهار مرکز قدرت به گونهای نمایش میدهند که انگار تمام خوشبختی و بدبختی مردم در اختیار قوه ریاستجمهوری است. مهمترین ویژگی این مسئله تبرئه دیگر نهادهای قدرت از تاثیرگذاری در جامعه است. اینکه فساد اداری وجود دارد و با آن برخورد نمیشود، ربطی به قوه مجریه ندارد؛ قوه قضائیه باید جلوی آن را بگیرد. در هرکشوری اینطور اتفاقی بیفتد، فرد خاطی دستگیر و زندانی میشود، دولت او را برکنار نمیکند، بلکه قوه قضایی است که مجرم و خاطی را دستگیر و مجازات میکند. وقتی فساد گسترده شده به معنای آنست که این نهاد کار خودش را درست انجام نمیدهد. به نظر میرسد در ایران درک غلطی از سیاست وجود دارد که مهمترین کارکردش در بلندمدت این است که حاکمیت میگوید ما اگر بدبختیم تقصیر این رئیسجمهور است. رئیسجمهور در ایران اساسا نمیتواند نقشی غیر از قربانی داشتهباشد. به همین سبب در شرایط فعلی بهترین راه آنست که از آرمانگراییای که دنبال انقلابی در وضع موجود است دست برداریم، مساله آنست که جامعه میتواند نقشی محدود در سرعت بخشیدن به بحرانها یا مانع شدن برای آنها داشته باشد. اما فارغ از این جامعه باید برای خودش نشان بدهد که آرمان سیاسی اش حتی اگر محقق نشود در کدام گفتمان است: سیاست و نهادهای سیاسی در خدمت تعالی و توسعه پایدار ایران یا ایران در خدمت اهداف آخرالزمانی سیاست. به نظرم میرسد که انتخابات هفته قبل نشان داد که گفتمان دوم، یعنی فرقه گرایی سیاسی، به پایینترین حد در میان طرفداران خودش رسیده است و از سوی دیگر میل به ایران گرایی و نوعی توسعه پایدار ملی فراگیر و رفع تبعیض ها، بیشتری طرفدار را دارد.»
ویدیو:
رسانههای غربی آرین طباطبایی را متهم کردند |
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟
اینفوگرافیک