دوشنبه ۲۴ دی ۱۴۰۳ 13 January 2025
سه‌شنبه ۱۱ دی ۱۴۰۳ - ۲۰:۳۸
کد خبر: ۸۷۴۷۹
اعتیادی به نام تخریب محیط زیست!

آیا فرصتی برای ساختن «بهشت بازیابی شده» مانده است؟

مگر این نیست که خرد و عقل می‌گوید: از زمینی که ما را در خود پرورانده و رشد می‌دهد نگهبانی کن. اگر خرد هم نباشد غریزه حیوانی نیز اجازه تخریب محیط زندگی خویش را نمی‌دهد. پس چرا آدمی چنین می‌کند؟ چرا رفتار آدمیان ویرانی محیط زیست را به همراه دارد؟
نویسنده :
آرش جزینی، دانش‌آموخته و فعال محیط زیست

رفتار آدمیان برگرفته از شخصیت آنان است. یک ریشه از شخصیت، ارثی است که در ژنم هر کسی نهفته است. این‌که چه اندازه ژنم در شکل‌گیری شخصیت هرکس چه و چه‌قدر نقش دارد در این مقال نمی‌گنجد آورد، زیرا آدمی مسئولیتی در برابر آن ندارد. هرچند هم اگر تنها ژنم، شخصیت‌ساز بود رفتار‌های انسان‌ها باید همسو با محیط زیست می‌بود نه در برابرش. ولی یک ریشه دیگر شخصیت، محیطی است که به آن فرهنگ می‌گوییم. فرهنگ عمدتاً یک خوی (عادت) است. به بیانی دیگر خوی و عادت، فصل مشترکی از دانش، اشتیاق و مهارت‌های ماست که از محیط اطراف آموخته می‌شود و سپس با تغییر شرایط و آموزش و نوآوری‌های الهام گرفته از فن‌آوری‌ها تغییر می‌کند. این تغییرات شخصیتیِ حاصل از تغییر فرهنگ، هر چقدر هم که آهسته و کند باشد، پیامدش تغیر در رفتار آدم است و در برابر سرعت فراگشت طبیعت، که همان تغییر و توسعه محیط زیست، یا تکامل طبیعت است، بسیار نوظهور و با شتاب رخ می‌دهد. این نا برابری و نا ترازی در تغییر بین رفتار آدمیان و رفتار طبیعت در ناترازی منابع بیشتر خود را نشان می‌دهد. ناترازی در تغییر اقلیم، تغییر گونه ها، تغییر اکوسیستم، یخچال‌های طبیعی، و... همگی در برابر تغییر رفتار آدمیان، روندی همچون قرار گرفتن در برابر طوفان را به نمایش می‌گذارند. منابع در طبیعت، نمایانگر فصل مشترک محیط زیست و فرهنگ اقتصادی هستند. اگر محیط زیست محرک اقتصاد بود این تغییرات رفتاری، همسو با طبیعت می‌بودند. ولی فرهنگ محرک اقتصاد شد و شتاب برداشت از منابع، پیرو شتابی از تغییر رفتار انسان. پس می‌توان گفت: «فرهنگ یک نوآوری در اقتصاد و توسعه را پیش آورد که با محیط زیست همسو نیست».

همانگونه که گفتیم فرهنگ، همان خوی آدمی است که می‌توان آن را به سه دسته بنا به ژرفای نفوذ فرهنگ در انسان دسته‌بندی کرد. در سطحی‌ترین لایه فرهنگی، آنچه به آن خوی گرفته و عادت کرده‌ایم قراردارد. در سطحی عمیق‌تر، وسواس‌ها، جای می‌گیرند و در سطح بعدی ما با اعتیاد روبه رو هستیم. هر سه لایه، «خوگرفتن»، «وسواس» و «اعتیاد»، روندی را پیش پای آدمی می‌گذارد که اراده آزاد انسان را کاهش می‌دهد. زیرا رفتار‌های بیرون‌زده از این سه لایه فرهنگی، بیشتر به سوی مکانیکی شدن پیش می‌روند تا از روی اندیشه و خرد باشد.
 هر آنچه را که به آن خوگرفته‌ایم یا همان عاداتی که فرهنگ ما را می‌سازند را می‌توان دسته‌بندی و نام‌گذاری کرد. بخش‌بندی بالادستی، دو دسته خوی فیزیولوژی و روانشناسی را بیان کرده‌اند. عادت‌ها را از روی ماهیت فعالیت نیز بخش‌بندی می‌کنند مانند خوی بدنی، خوی ذهنی، خوی شخصیتی و... ولی از آنجایی که هرکسی بسته به فرهنگش خلق و خویی دارد، هرکسی می‌تواند آنها را درون خویش دسته‌بندی کند. مانند:
گردآورندگی: الگو‌های رفتاری مانند گرد‌آوری دانش؛ و نمونه آن پیگیری اخبار‌های هر روزه است. یا گردآوری اشیائ مادی مانند لوازم آشپزخانه و لوکس.
امپراتوری سازی: الگو‌های رفتاری در افزودن سرمایه، زمین در تصرف، دارایی و.
سیاست سازی و بازی: الگو‌های رفتاری مانند تسلط بر دیگران، فریب و نیرنگ، زورگویی، رهبری و مدیریت و...

هنگامی که پافشاری بر خوی و عادت‌ها چنان شود که از هنجار‌های تعریف شده همان فرهنگ نیز فراتر رود به آن وسواس می‌گویند. وسواس‌های یک فرد معمولی، تمایل دارند، در مکان اینجا و در زمان اکنون به هدف فرهنگی خویش برسند. چنانچه این وسواس‌ها نیازمند به ابزارهایی، بیرون از اندیشه شوند، مانند ترکیبات شیمیایی، غذا، مخدرها، فن‌آوریی و... آنگاه دیگر در عمق اعتیاد بسر می‌بریم. با این دیدگاه می‌توان گفت که انسان، اعتیاد به رسیدن فوری و درجا به اهداف فرهنگی خود دارد درحالی‌که این اهداف، همسوی، همسنگ و هم آهنگ با محیط زیست نیست. عادت‌ها و خوی آدمی در طول عمرش آنی و یکباره اتفاق نمی‌افتد. به همین دلیل نیز ترک و تغییر آن نیز به یک‌باره رخ نمی‌دهد. ولی اگر طول عمر آدمی را در برابر طول عمر محیط زیست بگذاریم آنگاه خواهید دید که از یک ثانیه در برابر چندین قرن گفتگو می‌کنیم؛ و این پدیده یک ثانیه‌ای چگونه دست‌آورد‌های آن پدیده چند قرنی را ویران می‌کند.

اگر با یک سفر در زمان، به گذشته برویم، به زمانی که هنوز کشاورزی هم نبود و گروه‌های انسانی به همراه اندک حیواناتی که اهلی کرده بودند کوچ می‌کردند، باز گردیم. می‌توان گفت محیط زیست محرک اقتصاد آدمیان بود و فرهنگ آنان نیز برگرفته از همین روند همسو و هم‌آهنگ با محیط بوده است. در زمانی که آتش کشف شد، نخستین نقطه عطفی بود که آدمی برخلاف سیر طبیعت، کربن ترسیب شده در گیاهان را به آسمان بازگرداند. این نقطه عطف آغاز شتاب فرهنگی بود، که مسیرآن در سوی ویرانی محیط زیست قرار گرفت. با گذشت زمان سرعت پیشرفت فرهنگی شتابی را نشان داد که با فرگشت طبیعی همخوانی نداشت؛ و در نقطه عطفی دیگر، با انقلاب صنعتی، یک انقلاب فرهنگی آفریده شد که، معانی فرهنگی دیگر از معانی محیط زیست تهی شدند؛ و منابع طبیعی که نقطه مشترک اقتصاد و محیط زیست بودند، صرف اقتصادی شد که از یک فرهنگ اعتیادآور سرچشمه می‌گرفت. آدمیان برای ارضای آنی اهداف فرهنگی خویش، قلمرو محیط زیست را ویران کردند. همانگونه که ترنس مک‌کنا در کتاب غذای خدایان، چهار اصطلاح «بهشت» و «بهشت گم شده» و «جهنم» و «بهشت بازیابی شده» را بکار برده است، من نیز با وام‎‌گرفتن از او درباره سفر انسان در زمان می‌نویسم آدمیان، زمین را، از «بهشت» به «بهشت گم شده» و سپس «جهنم»  تبدیل کردند و اگر بنا باشد از امروز به فرهنگ همسو به محیط زیست پیشین خود برگردند، تازه می‌توانند «بهشت بازیابی شده» را بسازند. البته اگر به نقطه بی‌بازگشت نرسیده باشند.

ارسال نظر
captcha
captcha
پربازدیدترین ویدیوها
  • تازه‌ها
  • پربازدیدها
پیشنهاد سردبیر
زندگی