آن جوان، بهروز وثوقی و فیلمی که روی پرده نمایش میدهند قیصر است. مشخص است که کسی از تماشای فیلم راضی نیست .ظهر است. حوالی ساعت یازده. بهروز راضی نیست. کلافه شده برای همین بلند میشود و راه خانه را پیش میگیرد. احتمالا در ذهن به آن اپل کورسای زرد رنگی فکر می کند که برای سرمایه گذاری روی این فیلم فروخته است. به مسعود کیمیایی و امیدی که برای فروش فیلم به او داده بود، اصلا چطور شد که پای بهروز به پروژه کیمیایی باز شد؟ چه شد که قیصر، قیصر شد؟
در گفتوگوی فراز با دو نماینده مجلس بررسی شد:
در گفت وگوی محمد منظرپور با مازیار خسروی بررسی شد
در گفتوگو با سیدهادی میرعلمی مطرح شد
یارانه سوخت هواپیما؛ چاهی بیانتها از جیب فقرا به کام ثروتمندان
جشنی برای کودکان کار
جزیره به روایت یکی از قدیمیترین ساکنانش