يکشنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۳ 06 October 2024
دوشنبه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۳:۴۹
کد خبر: ۷۳۳۲۴
در گفت‌وگو با جبار رحمانی، انسان‌شناس و استاد دانشگاه بررسی شد:

چرا پسران دهه هشتادی با دانشگاه قهر کردند؟

چرا پسران دهه هشتادی با دانشگاه قهر کردند؟
در ایران ما با استبداد ناشایستگی مواجه شدیم | آموزش عالی، بدون توجه به نیازهای جامعه و به خاطر سود بخش خصوصی گسترش یافت | فرهنگ‌های سنتی به واسطه فرهنگ‌های دانشجویان مهاجر متحول شد | مسئله شایستگی و تخصص که نماد بیرونی آن مدرک دانشگاهی بود بی‌اعتبار شد | شایستگی در بخش اعظمی از قدرت و ثروت کشور جایش را به روابط و تعهدات گروهی داده است.
یگانه شوق الشعراء
نویسنده
یگانه شوق الشعراء

آمار داوطلبان کنکور امسال نشان می‌دهد از مجموع یک میلیون و ۱۵۲ هزار و ۵۱۸ داوطلب که در نوبت اول آزمون سراسری ۱۴۰۳ ثبت‌نام کرده‌اند تنها ۳۷ درصد مرد و سایر داوطلبین زنان هستند. به نظر می‌رسد پسران دهه هشتادی رغبتی ندارند که به دانشگاه بروند و آینده خود را از مسیری متفاوت از مسیر تحصیل دنبال می‌کنند.

روزنامه اینترنی فراز در این نوشتار با دکتر جبار رحمانی انسان‌شناس گفتگو کرده‌است. کارکرد دانشگاه از ابتدای تاسیس و تغییر این رویه و چرایی کاهش استقبال از دانشگاه در جامعه ایرانی در این گفتگو مورد بررسی قرار گرفته‌است.


کارگزاران خوب و شهروندان مطلوب

دکتر جبار رحمانی انسان‌شناس در خصوص کارکرد دانشگاه در هنگام تاسیس به فراز گفت: «اگر به گذشته و شرایط تاسیس دانشگاه در ایران توجه کنیم، در آن موقعیت، یک ضرورت برای تامین نیروی انسانی کارآمد در اداره مملکت توسط حاکمان احساس می‌شود. از این منظر پرسش تاریخی از تاسیس دانشگاه و نظام آموزشی مدرن در ایران به نوعی پرسش از تربیت نیروی انسانی برای جامعه مدرن و مدرنیزاسیون در ایران است. ضرورت یا پروبلماتیک نخستین که منجر به تاسیس دانشگاه و نظام آموزشی مدرن در جامعه ایران می‌شود، تربیت شهروندانی است که کارگزاران متخصص و کارآمد و یا شهروندان مطلوب باشند؛ بنابراین مسئله اصلی در وهله اول تربیت کارگزاران خوب و شهروندان مطلوب است و این منجر به تاسیس دانشگاه می‌شود».


رشد اقتصادی، طبقاتی و منزلتی

او ادامه داد: «این کارکرد در دوره‌های مختلف به اشکال متفاوت ادامه پیدا می‌کند و به تدریج جامعه ایرانی متوجه می‌شود کسانی که تحصیلات مدرن دارند، شرایط زندگی بهتری پیدا می‌کنند. یعنی این افراد نه تنها سبک زندگی جدید دارند بلکه افرادی هستند که فرصت‌های شغلی خوبی در جامعه به دست می‌آورند، لذا هم موقعیت اقتصادی خوب و هم منزلت اجتماعی و فرهنگی خوبی بدست می‌آورند. اوایل دوران پس از تاسیس دانشگاه یا گسترش افراد تحصیل کرده در ایران، چون تعداد افراد به دانشگاه رفته محدود بود، این موضوع ارتقای منزلتی و طبقاتی بیشتر دیده می‌شد. هرکس به دانشگاه می‌رفت زندگی بهتر و شرایط شغلی مناسب‌تری از دیگران پیدا می‌کرد. به تدریج این باور در جامعه رواج یافت که تحصیل مبنای رشد اقتصادی، طبقاتی و منزلتی افراد است».


مازاد آمار تحصیل کردگان

جبار رحمانی در ادامه گفت: «این باور تا دوره‌های اخیر ادامه داشت و همچنان نیز در میان برخی از افراد وجود دارد. اما در دو دهه اخیر معقتدان و عاملان به این باور، آنقدر وسیع شدند و آمار تحصیلکردگان دانشگاهی آنقدر زیاد شد که همه به دنبال تحصیلات دانشگاهی رفتند، اما شرایط اقتصادی جامعه به گونه‌ای نبود که بعد از خروج از دانشگاه افراد بتوانند شغل مناسب پیدا کنند. به تدریج جامعه در عمل متوجه شد که همه کسانی که مدرک دارند لزوما شغل خوب و زندگی خوب پیدا نمی‌کنند. در برخی از موارد این موضوع منجر به تحقیر افراد نیز می‌شد، زیرا با تحصیلات دانشگاهی در شغل‌هایی پایین‌تر و بدون نیاز به مدرک مجبور به فعالیت می‌شدند. این جریان وسیع ناکامی تحصیل گردگان در کسب شغل و موقعیت مطلوب در جامعه زمانی رخ داد که ما با سرریز و مازاد تحصیل کردگان مواجه شدیم. البته در این موقعیت مازاد شدن تحصیلکردگان که میتوان آن‌ها را قربانیان ایده پیشرفت از طریق تحصیل دانست، بخش خصوصی نقشی کلیدی داشت. تراکم بالای متقاضیان دانشگاه از دهه هفتاد تا اوایل دهه نود بازار بزرگی برای بخش خصوصی بود که به بهانه توسعه تخصص، مراکز آموزش عالی کم کیفیت و ضعیفی را در اقصاء نقاط کشور و حتی در شهر‌ها و بخش‌های این کشور تاسیس کردند. این بستر زمینه اصلی شکل‌گیری بدنه مازاد تحصیل کردگانی شد که در نتیجه سیاست‌های غلط نظام حاکم بر کشور حتی برای گذران سال‌های جوانی، راهی جز مشغول شدن در دانشگاه‌ها نداشتند و حاکمیت هم از دانشگاه به مثابه فرصتی برای به تاخیر انداختن نیروی جوان جویای کار استفاده می‌کرد. نفع حاکمیت و سود بخش خصوصی، زمینه‌ای شد برای گسترش آموزش عالی بدون توجه به نیاز‌های جامعه ایرانی. مهمترین کارکرد پنهان این وضعیت نقش قشر دانشگاهی در تحول فرهنگی بطن جامعه ایرانی بود که هرچند هیچ‌وقت میل و اراده و نیت نهاد‌های متولی آموزش عالی نبود، اما پیامد ناخواسته بسیار مهم و تاثیرگذاری بود که میتوان آن را نوعی انقلاب ضمنی و آرام در فرهنگ سنتی ایران دانست. در این زمینه هم دانشگاه‌های خصوصی نقشی بسیار موثر داشتند، زیرا آن‌ها در اقصاء نقاط جامعه ایران حضور داشتند و فرهنگ‌های سنتی به واسطه فرهنگ‌های دانشجویان مهاجر متحول شد».

استبداد ناشایستگی

این پژوهشگر ادامه داد: «در کشور‌های توسعه‌یافته، ایده‌ای به عنوان استبداد شایستگی وجود دارد که نشان می‌دهد در این نوع از جوامع آنقدر مسئله دانشگاه مهم می‌شود که اگر فرد دانشگاه نرفته باشد دیگر نمی‌تواند شغلی مناسب به دست بیاورد. این مقوله ذیل ایده استبداد شایستگی از مدخل دانشگاه مورد نقد قرار گرفته‌است. اما در ایران ما موقعیتی پیدا کردیم و با استبداد ناشایستگی مواجه شدیم. یعنی انسان‌ها لازم نیست شایستگی و تخصص داشته باشند، نهاد‌های اقتصادی که بیش از همه در دولت یا حکومت ریشته داشتند به همراه بخش خصوصی که تا حد زیادی به این بخش‌ها وابسته بود، قاعده اصلی‌اش در توزیع مشاغل خوب یا دسترسی به منابع و پروژه‌ها، نه تخصص و شایستگی، که در وهله اول تعهد یا دسترسی به رانت و رابطه با منابع و مراجع اصلی بود. در این وضعیت، یک تجربه عمومی شکل گرفت که در موارد متعدد و قابل توجهی، آدم‌ها حسب شایستگی و تخصص بر سر کار‌ها قرار نمی‌گیرند. در نتیجه مسئله شایستگی و تخصص که نماد بیرونی آن مدرک دانشگاهی بود بی‌اعتبار شد. در نتیجه آدم‌های غیرمتخصص، شرایط اقتصادی، معیشتی و منزلتی بهتری پیدا کردند و افراد متوجه شدند برای اینکه بتوانند به موقعیت بالاتر برسند فقط به تحصیلات نیاز ندارند بلکه مهم‌تر از همه، روابط، وفاداری گروهی، وضعیت تعهد و ... است. در نتیجه شرایطی که نظام اداره کشور در حوزه اقتصادی و اجتماعی به گونه‌ای شکل گرفت و تخصص در حوزه‌های مختلف تضعیف شد، ما شاهد مازاد تحصیل‌کردگان و حدف آدم‌های متخصص از نظام اداری کشور بودیم که باعث شد افراد متوجه شوند که معیار دستیابی به منابع تخصص نیست و روابط و مناسبات اهمیت بیشتری دارد. در هر دو جهت جامعه به این نتیجه رسیدند که دانشگاه تعیین‌کننده زندگی، کیفیت و موقعیت آن نیست. در نهایت افراد وقتی می‌بینند یک مسیر پاسخ نمی‌دهد به سراغ مسیر دیگر می‌روند، مدت‌هاست شایستگی در بخش اعظمی از قدرت و ثروت کشور ما جایش را به روابط و تعهدات گروهی و ... داده است».


موضوع تفاهم فرهنگی

عضو هیات علمی پژوهشگاه مطالعات فرهنگی و اجتماعی و تمدنی گفت: «دانشگاه فارغ از تربیت نیروی متخصص یک دوره جامعه‌پذیری و تربیت اجتماعی است. افراد در درون دانشگاه با یک سیستم فرهنگی جدید آشنا می‌شوند و یا سیستم فرهنگی قبلی خود را توسعه می‌دهند. در دانشگاه افراد به تعبیری دیگر به بلوغ اجتماعی می‌رسند، دنیای ذهنی‌شان گسترش پیدا می‌کند و با ازرش‌های مدرن آشنا می‌شوند. دانشگاه در انتقال فرهنگ مدرن نقش پررنگی دارد و وقتی آدم‌ها در بستر دانشگاه قرار گیرند، درگیر خرده‎فرهنگ‌های متفاوتی می‌شوند که تاحدی متفاوت از تحصیلکردگان دانشگاهی است. خرده فرهنگ دانشگاه با همه تنوع درونی‌اش متفاوت از خرده فرهنگ‌هایی است که افراد فاقد تحصیلات دانشگاهی در آن رشد می‌کنند. هرچند نمی‌توان قضاوتی در مورد برتری طرفین داشت یا به سادگی آن‌ها را را از هم بطور مطلق جدا کرد، اما می‌توان به طور نسبی تفاوتی معنادار را بین آن‌ها دید. در نتیجه این فرهنگ دانشگاه رفته‌ها و تفاوتشان با دانشگاه نرفته‌ها، در زندگی واقعی شاهد تفاوت‌های در عملکرد، ارزش‌ها وهنجار‌های طرفین در مواضع و مواقع مختلفی هستیم. این موضوع بعد‌ها در صورتی که شاهد پیوند‌های خویشاوندی بین اعضای این دو خرده فرهنگ باشیم امکان تفاهم فرهنگی را کمتر و برجسته شدن تفاوت‌های فرهنگی را بیشتر می‎سازد. در مجموع اگر به دانشگاه به عنوان یک دوره جامعه‌پذیری و تربیت شهروندان نگاه کنیم متوجه شکافی بین دانشگاه‌رفته‌ها و دانشگاه‌نرفته‌ها می‌شویم. اگر این دو گروه بعد‌ها با یکدیگر مواجه شوند، بخشی از امکان تفاهم فرهنگی از دست می‌رود».


قواعد غیرعقلانی، غیرعلمی و غیر‌اخلاقی

او ادامه داد: «اینکه عده‌ای نمی‌خواهند به دانشگاه بروند اگر ناشی از مازادشدن مدرک باشد خوب و کمک‌کننده است. این موضوع باعث می‌شود که دانشگاه‌ها تنظیم شود و با کیفیت بالاتر در جامعه عمل کند. اما اگر این موضوع منوط به آن باشد که جامعه متوجه شود که نیازی به تخصص نیست و روابط اهمیت بیشتری دارد خطرناک است. در بلند مدت جامعه به این سمت می‌رود که قواعد غیر عقلانی، غیر علمی و غیر‌اخلاقی مبنای اصلی مناسبات کاری، حرفه‌ای و اداری است. این موضوع جامعه را تضعیف می‌کند و ارزش‌های مرتبط با شایستگی بی‌اعتبار و کیفیت زندگی شهروندان کمتر می‌شود، درنتیجه وضعیت فعلی هرچند سویه‌های واقع‌بینی نسل جدید در انتخاب دانشگاه در آن امیدوارکننده است، اما سویه‌های میل به رابطه به جای تخصص، تعهد گروهی و فرقه‌ای به جای تخصص حرفه‌ای و... که در آن برجسته است، بیانگر وجوه سیاه و خطرناک وضعیت فعلی است که نظام حکمرانی تلاش دو قرنی ایرانیان برای توسعه تخصص در جامعه و کارگزاران کلیدی را بی‌معنا کرده است. این بی معنایی دال بر بی‌اهمیتی مطلق مدرک نیست. بلکه تبدیل کردن مدرک به یک امر صوری تصنعی و انتخاب و اعطای شغل و منصب حسب روابط عقیدتی و گروهی است. این مسئله وقتی متخصص انرژی هسته‌ای شهردار و متخصص دامپزشکی یکی از مسئولان کلیدی فرهنگ می‌شود، بیش از همه تناقض درونی‌اش را نشان می‌دهد».


او در آخر در خصوص کاهش استقبال پسران نسبت به دانشگاه گفت: «به هر حال مسئله معیشت برای پسران در جامعه ما از دختران جدی‌تر تلقی می‌شود. یعنی به دلیل دسترسی‌هایی که به صورت عمومی در جامعه دارد، بیشتر شغل پسران دارای اهمیت است. این فشار بر روی پسران برای پیگیری مسیر اقتصادی بیشتر است و برای دختران به آن میزان نیست. یعنی پسران «حتما» باید به سمت مسیر اقتصادی بروند و دختران «بهتر» است که در این مسیر قرار بگیرند. ضمن اینکه به هر حال همچنان در بخش سنتی جامعه ما دختران دسترسی کمتری به فضا‌های بیرونی دارند، اما دانشگاه بخشی از این دسترسی‌ها را برای دختران ایجاد می‌کند و برای دختران این مسیر همچنان موقعیت رشد را فراهم می‌سازد. به همین خاطر فشار هنجاری و موضوع دسترسی به فضای عمومی باعث می‌شود که دختران همچنان ترجیح دهند که به دانشگاه بروند».

ارسال نظر
captcha
captcha
پربازدیدترین ویدیوها
  • تازه‌ها
  • پربازدیدها
پیشنهاد سردبیر

با هزنیه کم‌تر از اتباع سایر کشورها انجام می‌شود

درمان ناباروری افغان‌ها در «رویان»

گفت‌وگوی فراز با رئیس کانون عالی انجمن‌های صنفی کارگران

مجازات مسببان فاجعه طبس چیست؟

هشدار جدی پزشکان و متخصصان عفونی

سن ابتلای اچ‌پی‌وی به ۱۶ سالگی رسید!

زندگی