عبدالجبار کاکایی، شاعر، ترانه سرا از سال ۶۹ تاکنون در حوزه شعر و نشر آثار ادبی فعالیت دارد. او شاعر بسیاری از تیتراژ سریالهای تلویزیونی و اکنون مدیر دفتر ادبیات موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی است. مشکلات شاعری در زمانه معاصر، تهی شدن اشعار از محتوا، هجمه رسانه و آسیب آن بر بدنه شعر و مصائب شاعران در روزگار کنونی از جمله مواردی است که او در گفتوگو با روزنامه اینترنتی فراز مطرح کرده است. کاکایی میگوید: «تعارف نداریم امروز در دوران خفقان ادبی قرار داریم و یکی از مشکلات ما این است که شعر معترض اجتماعی در روزگار ما سیاهنمایی تلقی میشود.»
در ادامه مشروح این گفتوگو را میخوانید.
فضای شعر امروز را چگونه میبینید؟
اگر بخواهیم از زاویه انتشار آثار و در دسترس مردم بودن صحبت کنیم متاسفانه نسخههای فیزیکی آثار شاعران اقبال عمومی ندارد و علت آن دسترسی مردم به رسانهها، پیجها و آثار شعرا در فضای مجازی است؛ درحالی که نویسندهها هنوز به این مشکل جدی برنخوردهاند، اما تیراژ کتابهای شعر به شدت پایین آمده است و چاپ کتابهای شعر در هر رسته و طبقهای که باشد باید هزینه بدهد و هزینهای هم از مولف نگیرد تا کتابش چاپ شود. امروز چاپ کتاب شعر صرفا به عنوان رزومه برای شاعر ارزش و اعتبار پیدا کرده است و عاید دیگری ندارد؛ ضمن این که نسخههای صوتی این روزها طالب بیشتری دارد و کتابهای من جدای از نسخههای فیزیکی که در تیراژ کم چاپ شد غالبا نسخههای صوتی اش به فروش رفت بنابر وضعیت شعر با جهان رسانه دگرگونی عجیبی پیدا کرده است.
فضای رسانه باعث شد که نگاه و معدل ذوقی مردم جابه جا شود. بر این اساس به یکباره اشعاری در دهانها، نگاهها و قلمها افتاد که در اثر هجمه رسانه و شکل عرصه اثر و تبلیغات، تبعات آن را در فضای مجازی میبینیم؛ این که شعرهایی به نام شعرهای درجه یک ایران پخش میشود که اساسا ارزش ادبی ندارد. مثلا در فضای مجازی این شعر به قیصر امین پور نصب داده میشود که «گاهی نمیشود که نمیشود که نمیشود و گاهی میشود که میشود که میشود» یا اشعاری پوچ به حسین منزوی، سیمین بهبانی، شهریار و دیگرانی نسبت داده میشود که هیچ نسبتی با افکار آن آدمها ندارد. یا به خود من شعری نسبت داده شده بود که هیچ سنخیتی با افکارو کلمات من ندارد.
فکر میکنید این روندها چه پیامدهایی دارد؟
این تخریب که فضای مجازی (فارغ از سودمندیها و منفعت هایش) در حوزه شعر رقم زده است باعث شده تا ویترین شعر به هم بخورد. همان گونه که ویترین موسیقی در سالهای اخیر به هم خورده است و چهرههای صاحب نام و خالق آثاری که از منظر نگاه جمال شناسانه و زیبایی هنری طرف تشویق جامعه بودند و معدل عمومی مردم به آنان رای میداد امروز با کسانی جایگزین شدهاند که با شلوارهای پاره و کفشهای عجیب روی صحنه راه میروند و بسیار هم مورد تشویق قرار میگیرند و تیراژ آثارشان هم بالا میرود. در نتیجه طراحی برای چشم و گوش مردم معمولا جهت نگاه را عوض میکند. مزونهای خیاطی برای چشم مردم طراحی میکنند و موسساتی به اسم موسسات هنری هم برای گوش مردم طراحی میکنند.
این است که در حوزه موسیقی و شعر اوضاع را به سامان نمیبینم البته که این استعداد را در جامعه خودم وعنصر ایرانی با پیشینه تمدنی ۲ هزار و چندصدساله میبینم که افرادی در گوشه و کنار باشند که به خلق آثار ادبی وزین برای عبور از لایههای زمان دست بزنند، چون هدف خلق هنر درست این است که بتواند از لایههای زمان عبور کرده و خودش را جاودانه کند. هنوز این استعداد را در بین شاعران پیشکسوت و کم و بیش جوانان میبینم که بروز خلاقیت داشته باشند؛ در نتیجه در نگاه کلی و خلاصه وضعیت مطلوب نیست، اما امیدهایی در دل تاریکی هم به چشم میخورد.
راه برون رفت از این وضعیت چیست؟
اگر میتوانستیم مانند پتروس جلوی این اتفاقات را بگیریم خوب بود، اما هجمه رسانه امروز به شکلی است که هربار تکذیب میکنید بازهم به شکلی و جایی دیگر منتشر میشود؛ معدل ذوقی مردم تنزل پیدا کرده و این دسترسی آسان به رسانه در ترکیب با تصویرسازیها و طراحیها و جذابیتهای بصری در فضای مجازی موجب شده است که هرچقدر تکذیب میکنید باز هم، چون تعداد دنبال کنندگان شما در حد و اندازه این منتشرکنندگان نیست صدا به جایی نمیرسد.
گاهی وقتی شعری را منتشر میکنیم از کامنتهایی که گذاشته میشود عمق فاصله معدل ذوقی کامنت گذار با معدل عمومی جامعه را میبینیم؛ جای تاسف است.
نمیخواهم جامعه را تحقیر کنم، اما امروز در دیوارنوشتههای عمومی، روی دیوار توالتها، پشت ماشینها، روی سنگ قبرها شاهد شکلی از اشعاری هستیم که وزن و قافیهای ندارد که هیچ حتی حرفی برای گفتن و مضمونی برای منتقل کردن هم ندارد و سازوکار هنری و قراین زیبایی شناسی به هیچ عنوان در آنها دیده نمیشود؛ آنها نمونهای از سطح و معدل ذوقی آدمهای امروز جامعه است که تاسف آورند و البته که این اتفاق یک شبه نیفتاده و یک پروسه تاریخی ۵۰۰ ساله است. از زمانی که ادبیات موسوم به تصوف ایرانی به حاشیه رفت و وعاظ منبری به جای استفاده از آثار شاعران بزرگ ادب فارسی شروع به استفاده از آثار دم دستی کردند، شکلی از این پسرفت رقم خورد.
جامعه ما غالبا مخاطب مستمع مداحی و آیینی بوده است و همین امروز هم در نوحهها و گسترش و پخش آن از طریق رسانه ملی مشاهده میکنید که حتی تم آوازهای ایرانی متاثر از شکل نوحه خوانی است و خیلی از خوانندههای ما غالبا تمهای ملودیک اثرگذارشان را متاثر از نوحهها تولید میکنند؛ میخواهم بگویم یکی از بسترهایی که به نظام زیبایی شناسی ما ایرانیان شکل میدهد بستر ادبیات آیینی با خواستگاه مساجد و تکایا و حسینههاست و به علت سطح پایین سلایق آدمهایی که در طول تاریخ ۴۰۰، ۵۰۰ ساله اخیر حاکم بودهاند و مشق نوحه و شعر آیینی کردهاند. از سوی دیگر شاعرانی که به عنوان شاعران آیینی و مذهبی میشناسیم، اما در حد پایینترین شاعران گذشته ما هم نیستند و آثارشان در منابر با وعاظ و مداحان و نوحه خوانان و... خوانده میشود، (نوحههای رپ و پاپ و جاز را جاانداخته اند که در فضای مجازی شاهد آن هستیم) در این تنزل بسیار اثرگذار بودهاند. در مجموع میخواهم بگویم که ذوق عمومی جامعه پایین آمده است و این امری تاسف آور آن هم با توجه به گذشته ادبی و غنی ماست.
بین ادبیات جدی و رسمی ما که دوران طلایی ادبیات ما محسوب میشود و شعرای شاخصی، چون سعدی و حافظ و مولانا و فردوسی با روزگار ما فاصله بسیاری افتاده است که خواستگاه بخشی از این وضعیت مساجد، تکایا و حسینه هاست که تولید ادبیات آیینی مربوط ۵۰۰ ساله اخیر را رقم زده و بخشی انحطاط و افول ادبیات ایرانی و جذب آن در ادبیات ترجمه است؛ در مجموع معدل ذائقه عمومی کاهش یافته است؛ و نمونه اش را در فضاهای عمومی میبینید که هیچ معیار زیبایی ندارد.
گذشتگان ما چرا بیت و ریتم و قافیه را میشناختند، اما امروز این گونه نیست؟ آیا دلیل آن آشناییشان با ادبیات کلاسیک ماست؟ آیا رسانههای جدید ذهن ما را تا به این اندازه تخریب کرده اند؟ فاصله گرفتن ما با سعدی و حافظ و فردوسی و مولانا از کجا شروع شده است؟ اگر مثنوی و حافظ را اگر از این فرهنگ بگیرید چه برای این مردم باقی میماند؟ ما ذهن و فرهنگمان درآمیخته و هویت یافته با همین ادبیات است و در صورت حذف چه جایگزین آن خواهد شد؟
به نظرتان چرا همچون گذشته دغدغههای اجتماعی و سیاسی را در قالب اشعاری منسجم و اصولی نمیبینیم؟
فکر نمیکنم ملک الشعرای بهار پس از انتشار جمهوری نامه خود از شغل تدریسش اخراج شده باشد یا میرزاده عشقی به دلیل کارهای تند و تیزش تحت فشار نظام ممیزی قرار گرفته باشد؛ یکی از مشکلات ما این است که شعر معترض اجتماعی در روزگار ما سیاهنمایی تلقی میشود. موضوعی که از سوی مسئولان بارها بیان شده است و شاعر میداند که پس از انعکاس یکی از آثار اجتماعی تند و تیز در صفحه شخصی خودش روز بعد باید قید بسیاری از دستاورهایش را بزند و در بیشتر موارد بدون این که ابلاغی به شاعر بشود اسم او به راحتی حذف میشود.
موضوعی که تجربهاش را خودمان و دوستانمان داشتهایم که اشعار اعتراضی ما را سیاهنمایی قلمداد کردند و درباره کلمات و مضامین و ابیات مورد مواخذه قرار گرفتهایم. بدون هیچ تعارفی اسم این رفتار خفقان ادبی است.
متاسفانه نظام ایدئولوژیکی که بر توسعه فرهنگی کشور حاکم است و در نهادهای به خصوصی فعالیت میکند یک خفقان هنری را در حوزه ممیزی کتاب، شعر و ترانه رقم زده است. کسی که شروع به فعالیت در عرصه شعر اعتراضی داشته باشد باید از بسیاری چیزها همچون معیشت و آزادی فعالیت و همراهی خانواده و چشم پوشی کند.
بر این اساس و در چنین شرایطی یا باید سکوت کرد یا در تعریض و تلمیح حرف زد وگرنه با صراحت حرف زدن جنسی از بایکوت را به همراه دارد و این روشی است که برای همه هنرمندان اعمال میشود؛ این که یک شبکه پنهان که ناظر بر تولید آثار است همه فعالیتها و صفحه شخصی شما را زیر نظر دارد و از همه اظهارنظرها و کارهای شما پرینت میگیرند و پرونده میسازند و بایگانی کنند و در تولید کارهای اعتراضی باید قید معشیت و تدریس و کارگاه و همه چیز را زد و این خفقان باعث کمتر سروده شدن اشعار اعتراضی و اجتماعی است.
در فضای مجازی از دوستان جوان شاهدم که به ویژه تغییری در قالبهای کلاسیک شعر فارسی در سالهای اخیر اتفاق افتاده است به خصوص قالب غزل که قالب ملی شعر ایرانی است نشان میدهد که خلاقیت همچنان ادامه داد. در جوانان این استعداد را میبینم و گاهی آثارشان را از طریق فضای مجازی میخوانم و میبینم که هنوز کسانی هستند که بی توجه به معدل ذائقه عمومی جامعه همچنان به خلق اثر هنری مشغولند.
ویدیو:
سه رأس مثلث به جامانده از دولت سیزدهم
چرا صداوسیما این روزها گلبهخودی میزند؟
ویدیو:
بررسی چالش اصلی نظام سلامت ایران در گفتگو با دکتر هادی یزدانی:
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟
اینفوگرافیک