اینجا همه چیز غلیظ است. غلیظ و بیشتر وقتها تلخ. معنی غلیظ و تلخ را تا «دَله قهوه» نخورده باشی نمیفهمی. حتا نوشابهای که «علی تگری» در خیابان عامری از تشت یخ و آب برایت بیرون میکشد و به دستت میدهد هم انگار غلیظتر از نوشابههای جاهای دیگر است.
«ما عربیم، خیانت نمیکنیم. بیعت ما خون ماست! تا خونمان نریزد، بیعتمان نمیشکند. اگر میخواستیم خیانت کنیم، صدام عربی نبود؟ میگفت بابا شما عربید، از منید، بیایید جداتون بکنم.» این را چهار و نیم صبح میگوید؛ در راه برگشت از ماهشهر.