کتابفروشها با اضطراب نظاره میکردند، بیآنکه جرئت اعتراض داشته باشند. در نگاه مردان اسلحهبهدست، کتاب نه منبع دانش، بلکه ابزاری برای کنترل و تهدید بود. کمی بعد، جعبههایی پر از کتاب در پیادهرو تلنبار شد؛ بعضی پاره شدند، بعضی به آتش کشیده شدند و بوی کاغذ سوخته در کوچه پیچید.
جلال آل احمد و سیمین دانشور زندگی مشترک پر فراز و فرودی را تجربه کردند. یکسال دوری از هم به دلیل تحصیل سیمین در آمریکا، تغییر مواضع سیاسی جلال، مشکلات اطرافیان؛ سرطان خواهر جلال و خودکشی خواهر سیمین، بچه دار نشدن و در نهایت خیانت جلال به سیمین در جریان سفر به اروپا و هم اتاق شدن با زنی میانسال به نام هیلدا که جلال بی رحمانه و صریح روایت خودش را در کتاب سنگی بر گوری منتشر کرد.