ایران امروز با یکی از جدیترین بحرانهای زیستمحیطی خود، یعنی بحران کمآبی، دستوپنجه نرم میکند. بحرانی که نهتنها بخشهای کشاورزی و صنعتی را فلج کرده، بلکه سکونتگاههای انسانی، منابع طبیعی و امنیت اجتماعی را نیز تهدید میکند. اما چرا کشور به این مرحله رسیده است؟ آیا تغییرات اقلیمی تنها عامل بحران هستند یا باید به دلایل عمیقتری در عرصهٔ سیاستگذاری و ساختار توسعه نیز توجه کرد؟ این مقاله تلاشی است برای تحلیل دقیق این بحران پیچیده در پنج لایهٔ اصلی.
۱. اقلیم خشک ایران؛ بستر طبیعی شکننده
ایران در منطقهای خشک و نیمهخشک واقع شده که میانگین بارندگی سالانهاش حدود ۲۵۰ میلیمتر است؛ یکسوم میانگین جهانی. این بارشها نیز بهشدت نامتوازناند؛ هم از نظر مکانی و هم از نظر زمانی. بیشتر بارندگیها در زمستان، آن هم در نواحی شمال و شمالغرب رخ میدهد، درحالیکه بسیاری از مناطق مرکزی و جنوبی سالهاست که بارش مؤثری تجربه نکردهاند.
تغییرات اقلیمی جهانی هم به این وضعیت دامن زده است. افزایش دمای هوا، تبخیر شدید، نوسانات شدید بارشی، و تشدید دورههای خشکسالی، منابع طبیعی را بیش از پیش تحت فشار قرار دادهاند. با این حال، اقلیم تنها بخش کوچکی از پازل بحران است.
۲. توسعهٔ غلط صنایع و کشاورزی در مناطق بیآب
یکی از دلایل اصلی تشدید بحران، توسعهٔ ناهماهنگ صنایع و کشاورزی در مناطقی است که از ابتدا ظرفیت اکولوژیکی کافی نداشتهاند. در دهههای گذشته، دولت با شعار توسعه و خودکفایی، اقدام به ایجاد طرحهای عظیم صنعتی و کشاورزی در نقاط خشک کشور کرد؛ بدون آنکه ارزیابی دقیق منابع آبی، محیطزیستی و پایداری آنها انجام شود.
نمونهٔ بارز این رویکرد، استان اصفهان است؛ منطقهای در قلب فلات مرکزی ایران، با یکی از وخیمترین شرایط آبی کشور. این استان با وجود بحران شدید آب، افت سفرههای زیرزمینی، فرونشست زمین و حتی تهدید سکونتگاههای انسانی، همچنان اشتهای سیریناپذیری برای جذب و توسعهٔ صنایع بزرگ دارد. صنایع فولاد، نیروگاهها و صنایع سنگین، در منطقهای متمرکز شدهاند که حتی برای آب آشامیدنی هم با مشکل مواجه است.
جالبتر آنکه همزمان، مردم منطقه اصرار به ادامهٔ کشاورزی در همین بستر خشک دارند. کشت محصولاتی مانند هندوانه، یونجه، صیفیجات و سیبزمینی، در شرایطی انجام میشود که زمینها ترک برداشتهاند و منابع آبی بهشدت افت کردهاند. در شمال کشور نیز وضعیت نگرانکننده است؛ کشت برنج که یکی از آببرترین محصولات کشاورزی است، همچنان در مقیاس وسیع ادامه دارد. حتی در برخی نقاط گیلان، محصولاتی مانند کیوی و مرکبات جایگزین برنج شدهاند که آنها نیز مصرف آب بالایی دارند و عمدتاً صادر میشوند. سود آن به جیب صادرکننده میرود، اما هزینهٔ زیستمحیطی آن، یعنی خالیشدن سفرههای زیرزمینی، بر دوش کل کشور باقی میماند.
با این حال، مسئولان همچنان از پذیرش مسئولیت خود در این زمینه طفره میروند. بهتازگی یکی از مدیران ارشد ادعا کرده که «مدیریت منابع آب در ایران درست بوده، اما مشکل از کمآبی است!» این ادعا در حالی مطرح شده که کشورهایی با بارندگی کمتر از ایران ـ مانند رژیم صهیونیستی یا برخی کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس ـ با تکیه بر مدیریت علمی، فناوری و تصمیمگیریهای هوشمندانه، بحران آب را کنترل کردهاند. مشکل ایران، بیش از کمآبی، بحران تصمیمگیری و حکمرانی است.
۳. نظام یارانهای ناکارآمد و اقتصاد آبکُش
در ایران، بیش از ۸۰ درصد منابع آب در بخش کشاورزی مصرف میشود، آن هم با روشهای سنتی و بازدهی پایین. قیمت پایین آب، یارانههای غیرهدفمند، و نبود نظارت بر بهرهبرداری، سبب شدهاند که مصرف بیرویه در کشاورزی امری عادی تلقی شود.
در مناطقی که از نظر اقلیمی مستعد نیستند، به دلایل سیاسی و امنیتی، کشاورزی گسترش یافته و به جای برنامهریزی علمی، اهداف مقطعی بر منطق اکولوژیک ارجح دانسته شدهاند. این رویکرد، منابع طبیعی را به مرز نابودی کشانده و تعارضات محلی، مهاجرتهای اقلیمی و فشار بر منابع ملی را افزایش داده است. به این وضعیت وخیم موضوع تحریم ها و عدم وجود منابع برای سرمایه گذاری در بخش آب و یا ترمیم سیستم آبرسانی را هم اضافه کنید.
۴. افزایش جمعیت، بدون تناسب با منابع طبیعی
ایران در دهههای گذشته رشد شدید جمعیتی را تجربه کرده است. رشد شهرنشینی، افزایش مصرف سرانهٔ آب، و تمرکز جمعیت در کلانشهرهایی چون تهران، مشهد و اصفهان، نیاز به آب را بهشدت افزایش داده است. پروژههای انتقال آب بینحوضهای برای پاسخ به این نیاز، موجب تعارضات بیناستانی، تنشهای اجتماعی و فشار مضاعف بر حوضههای مبدأ شدهاند.
نکتهٔ عجیبتر این است که با وجود ناتوانی کشور در تأمین منابع پایدار برای جمعیت فعلی، از«ضرورت افزایش جمعیت» گفته میشود. این در حالی است که ظرفیت طبیعی کشور ـ بهویژه منابع آبی ـ سالهاست به سقف تحمل خود رسیده و دیگر قادر به پشتیبانی از جمعیت بیشتر نیست. غفلت از این واقعیت میتواند منجر به فروپاشی منابع حیاتی و افزایش بحرانهای اجتماعی در آینده شود. به این افزایش جمعیت،سیل عظیم چند میلیونی افغانستانی ها و زادولدهای آنها را هم اضافه کنید.
۵. بحران تصمیمگیری و تأخیر در اصلاح ساختارها
یکی از بزرگترین مشکلات در مواجهه با بحران کمآبی، ناتوانی ساختار حکمرانی در اتخاذ تصمیمهای شجاعانه و بهموقع است. سیاستگذاران طی دههها بهجای پذیرش بحران و تلاش برای اصلاح ساختارها، ترجیح دادهاند آن را انکار یا به آینده موکول کنند. هزینهٔ این تعلل اکنون گریبان مردم را گرفته و در آینده شدیدتر هم خواهد شد. برای عبور از این بحران، نیاز به تصمیمات جسورانه و قاطع است:
ممنوعیت کشاورزی در مناطق فاقد ظرفیت آبی
ممنوعیت کشت محصولات آببر
جابجایی صنایع سنگین از مناطق بحرانی
سرمایهگذاری گسترده در فناوریهایی مانند آبشیرینکنهای صنعتی با انرژی خورشیدی
اصلاح قیمتگذاری آب و پایان دادن به یارانههای بیهدف
از قدیم گفتهاند تصمیمات بزرگ را انسانهای بزرگ میگیرند؛ اما در ایران، همچنان تصمیمگیریهای بزرگ به تعویق افتاده است. کشور امروز در نقطهٔ تاریخی حساسی ایستاده که نیازمند شهامت، شفافیت، و دوراندیشی است. فقدان این عناصر، ممکن است ایران را وارد دورهای کند که نهتنها توسعه، که بقاء در آن با تردید همراه خواهد بود.
نتیجهگیری: آب، مسألهای فراتر از اقلیم
کمآبی در ایران صرفاً یک بحران طبیعی نیست، بلکه بحرانی «ساختهشده» است؛ بحرانی که حاصل تعامل پیچیدهٔ اقلیم شکننده، سوءمدیریت مزمن، سیاستهای اقتصادی نادرست و ضعف در حکمرانی زیستمحیطی است.
برای برونرفت از این وضعیت، ایران به یک بازنگری عمیق در سیاستهای آبی، ساختارهای اقتصادی، الگوی مصرف و آموزش عمومی نیاز دارد. بدون آن، آیندهای خشک و پرتنش در انتظار خواهد بود؛ نه فقط برای کشاورزان، که برای تمام ساکنان این سرزمین.
منبع:عصرایران
در گفتوگوی فراز با دو نماینده مجلس بررسی شد:
عباس نخعیراد عضو کمیسیون مشترک بررسی لایحه سازمان مهاجرت به فراز گفت:
جشنی برای کودکان کار
جزیره به روایت یکی از قدیمیترین ساکنانش