طی سالهای پایانی زندگیاش در گوآم خانهنشین شد؛ جایی که توان حرکتی نداشت، نفسکشیدنش دشوار بود و حتی برای نیازهای اولیهاش وابسته به دیگران بود. همسرش، شرِل، که از او مراقبت میکرد، میگفت مراقبت از او مثل «مراقبت از نوزاد رشدکردهای» است. او تمام کارهای روزمره را بر دوش کشیده بود: غذا دادن، نظافت بدن و کمک برای رفتن به دستشویی
شواهد نشان میدهند که ریکی بهطور پیوسته دچار افسردگی میشد و رابطهاش با غذا را مانند «اعتیاد به مواد مخدر» توصیف میکرد. پزشکان بارها به او گفته بودند که اگر وزنش را کاهش ندهد، در معرض خطر مرگ است. اما بدنش آنقدر بزرگ و ضعیف شده بود که برای انجام جراحیهای کاهش وزن مناسب نبود تا زمانی که خودش وزنی را کم کند.
پزشکانی از آمریکا، استرالیا و حتی هیوستون به گوآم سفر کردند تا وضعیت ریکی را بررسی کنند. همه آنها شروطی گذاشتند: ابتدا باید شخصاً وزن کم کند، سپس امکان جراحی وجود دارد.
همسرش اعتراف میکرد که نمیتوانست خواستههای غذایی ریکی را رد کند: «وقتی ریکی چیزی میخواهد، آنقدر ادامه میدهد تا بالاخره به او بدهم. نمیتوانم عادت غذاییاش را کنترل کنم.»
در نهایت زندگی آنها یک چرخه دلسردکننده بود. تلاشها مستمر بودند اما بینتیجه. رابطه آنها نیز تحت فشار فروپاشید. وقتی روز مرگ فرا رسید، همسرش به تیم اورژانس گفت که او قرصهایی مصرف کرده و نفس نمیکشد! بیش از یک ساعت احیای قلبی نیز نتیجهای نداشت و ریکی درگذشت.
مرگ او رسماً به عنوان «چاقی مفرط» اعلام شد، اما همراهی علائم متضاد (مطرحشدن احتمال خودکشی) فضا را مبهم کرده است.
منبع:دیروزبان
در گفتوگوی فراز با دو نماینده مجلس بررسی شد:
گفتوگوی فراز با غلامعلی جعفرزاده ایمنآبادی
دومین ادعای ترور در یک هفته
جشنی برای کودکان کار
جزیره به روایت یکی از قدیمیترین ساکنانش