چیزی که فرانسویان را در جنگ جهانی دوم از پای درآورد، برتری جنگافزار و شمار ارتش آلمان نبود. جنگافزارهای فرانسوی کم و بیش به همان کارآمدی دشمن و شمار سپاهیان حتا بیشتر بود.
فرانسویان اما با بروز نخستین نشانههای ناکامی، دچار روحیه شکستپذیری و تزلزل در سطح فرماندهی و افکار عمومی شدند.
ارتش آلمان روز شانزدهم ماه مه ۱۹۴۰، از پشت سر نیروهای متفقین که در خاک بلژیک خط دفاعی به نسبت پایداری ایجاد کرده بودند، از ناحیه کوهستانی و جنگلهای به ظاهر عبور ناپذیر «آردن» حملهای غافلگیرانه انجام داد و با سرعتی حیرتآور به سوی دریا پیشروی کرد. هدف، محاصره و «در گونی انداختن» چند صد هزار سرباز فرانسوی، بلژیکی و انگلیسی بود که در شمال پیکار میکردند.
راهبرد آلمانها بسیار هوشمندانه و ضربه سنگین بود. چیزی که سرنوشت نبرد فرانسه را تعیین کرد اما تزلزل در سطح فرماندهی و بروز حس شکست در افکار عمومی فرانسویان بود؛ آنان به سرعت سراسیمه شدند، حس ناامیدی و شکستپذیری بر همگان چیره شد و اعتماد به راهبرد فرماندهی ارتش از بین رفت.
اینها سبب شد که در بدترین زمان ممکن، ژنرال موریس گاملن به شدت مورد انتقاد قرار گرفته و برکنار شود. ژنرال ماکسیم ویگان که جانشین او شد، پس از بررسی شرایط، همان تصمیمی را گرفت که گاملن پیش از برکناری گرفته بود؛ بازگشت به سوی جنوب و تلاش برای شکستن خط محاصره آلمانها اما در این میان سه روز سرنوشتساز ازدست رفت و در همان سه روز بود که سرنوشت «نبرد فرانسه» روشن شد.
این رخداد و پیامدهای بیاعتمادی و فلج شدن ساختار فرماندهی در زمانی به شدت خطیر سبب شد که شکست در یک نبرد، برای فرانسویان تبدیل به باخت کل جنگ شود.
آیا این سخن به معنی تبرئه فرماندهی ارتش فرانسه از مسوولیت و نادیده گرفتن قصور/تقصیر ژنرالهاست؟! بیشک نه. مسأله اما درک این نکته به ظاهر بدیهی و اغلب مورد غفلت است که بدترین زمان محاکمه و بازخواست از نظامیان، گرماگرم نبرد است.
آیا تا به حال تیم فوتبالی را دیدهاید که پس از گل خوردن از حریف و در حالی که هواداران خودی از روی سکوها فریاد «حیا کن! رها کن!» خطاب به مربی و بازیکنان سر میدهند توانسته باشد پیروز از میدان بیرون بیاید؟!
شگفت آنکه فرانسویان دو دهه پیش از آن، شیوه و راهبردی متفاوت پیگرفتند و به نتیجه متفاوتی هم رسیدند؛ در اوت ۱۹۱۴، ارتش فرانسه و متحدانش زیر ضربات خُرد کننده آلمانها از شمال تا جنوب بلژیک و از آن پس، از کل ناحیه شمال غربی فرانسه عقب نشینی کردند. کار به جایی رسید که دولت آماده تخلیه پاریس شد.
تفاوت اوت ۱۹۱۴ با مه ۱۹۴۰ از دست نرفتن اعتماد به نفس و ایستادگی در برابر روحیه شکستپذیری زیر شلاق ناکامیهای پیدرپی بود؛ ارتش فرانسه در آن اوت شوم، روزانه گاه تا ۳۰ کیلومتر زیر آتش توپخانه دشمن عقبنشینی میکرد و تلفات میداد.
اگر سیر رخدادهای آن زمان نیز مانند جنگ جهانی دوم پیش میرفت اکنون ژنرالهایی مانند «ژوفر» و «گالینی» هم مانند «ویگان» و «گاملن» به جای قهرمان، سرشکستگان تاریخ بودند.
کسی در میانه نبرد اما آنان را شماتت یا برکنار نکرد تا آنکه توانستند با پیگری و به سرانجام رساندن راهبرد خود در یک فرصت طلایی، عقبنشینی را به ضد حمله تبدیل کنند و آنچه تاریخ از آن به نام «معجزه مارِن» یاد میکند رخ داد.
بیایید تاریخ جنگها را در نسخه ایرانی آن مرور کنیم؛ سپهبد سورنا برای شکست کراسوس تا قلب سرزمین ایران عقبنشینی کرد. شاه اسماعیل، نبرد چالدران را به سپاهیان عثمانی باخت اما سرانجام متجاوزان را بیرون ریخت. شاه عباس در مقطعی حتا ناگزیر شد تبریز را واگذار کند تا موعد نبرد انتقامی دریاچه ارومیه فرا برسد.
فکرش را بکنید اگر پس سقوط خرمشهر و محاصره آبادان، توییتر و تلگرام و ایتا وجود داشت، دلاوران «مجازی» چه بر سر تیمسار ظهیرنژاد و سرهنگ فکوری میآوردند؟!
از هفتم اکتبر به این سو، ایران و متحدانش زخمهایی کاری از اسراییل خوردهاند؛ دهها تن از فرماندهان حزبالله و افسران رده بالای سپاه قدس جان باختهاند. حمله روز جمعه به ساختمان کنسولگری دمشق، اوج «هل من مبارز» اسراییل است.
راهبرد ایران اما مدیریت سطح تنش و پرهیز از کشیده شدن به جنگ تمام عیار بوده و میگوید پاسخ را در زمان مناسب خواهد داد.
چون منی، نه به اطلاعات پشتپرده دسترسی دارد، نه کارشناس خبره نظامی است. تنها چند کتاب در مورد جنگهای مهم تاریخ خواندهام. یکی از مهمترین چیزهایی که آموختهام این است: هیچ تیمی با هو شدن از سوی هوادارانش وسط مسابقه پیروز نمیشود.
من وقتی فربهای مانند رسایی یا فلان مجری تازه پشتِ لب سبز کرده سیما یا بهمان کانال و حساب مجازی هو و جنجال میکند و فرمان حمله میدهد، شک میکنم.
توصیه میکنم شما هم شک کنید.
ویدیو:
در نامه سرگشاده جبهه ملی ایران به رییسجمهوری مطرح شد
جزیره به روایت یکی از قدیمیترین ساکنانش
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟