اگر بپرسی میگویند: «فرقی با خوابگاه دانشگاه ندارد، فقط اجارهاش گرانتر درمیآید؛ دانشجوها و کارمندها هر چه قدر بخواهند میتوانند آنجا زندگی کنند.» البته مسئولان دانشگاه نمیدانند برای دانشجویی که تازه از خانه آمده و میداند زندگی در خوابگاه دانشگاه چطور است، دوام آوردن در خوابگاه خودگردان خیلی آسان نیست.
اکثر پانسیونها برخلاف خوابگاه دانشگاه، معماری مناسب یک خوابگاه را ندارند؛ آپارتمانهای اداری یا مسکونی بودند که بعدها به شکل پانسیون درآمدهاند. نگین که دانشجوی دانشگاه آزاد است و در یک پانسیون سمت جمالزاده زندگی میکند، میگوید: «این جا قبلا ساختمان دانشگاه علمی کاربردی بود. لابی ساختمان را با پارتیشنهای فلزی به اتاقکهای شش متری تقسیم کردهاند تا در هر اتاق حداقل چهارنفر جا شوند. فارغ از این، حمام ها در واقع با اضافه شدن یک دوش به دستشویی اساتید به این حالت درآمده است.»
در این پانسیونها هم شبیه خوابگاه دانشگاه، امکاناتی مثل ماشین لباسشویی و جاروبرقی پیدا میشود، اما اتاقهای کوچک و تاریک با جمعیت زیاد عملا زندگی روزمره را مختل میکند. لیلا دانشجویی که در دو سال کرونا چندباری در یک از معروفترین پانسیونهای میدان انقلاب مهمان شده بود، در مورد اولین مواجههاش با فضای پانسیون میگوید: «در انتهای یک راهرو باریک، اتاق ده تختهای بود با سقفی کوتاه و چراغی کمنور. وسط تیرماه، بدون کولر و با یک پنکه دستی کوچک بیشتر به جهنم شباهت داشت تا خوابگاه. همه تختها پر بود. احساس میکردم تنها اشتراکم با ساکنان اتاق که همه سی چهل ساله بودند همین زن بودن است. سرپرست خوابگاه گفت بروم از انبار تشک و بالشتی پیدا کنم برای خودم، آمدم انداختم کف اتاق.» در واقع، ساکنان خوابگاههای خودگردان، زنان مهاجری هستند که لزوما برای درس خواندن به تهران نیامدهاند، برخلاف خوابگاه دانشگاه که همه ساکنان آن دانشجو و همسن و سال هستند.
با چند تلفن ساده خیلی راحت میتوان فهمید که میدان انقلاب و محلههای اطراف دانشگاهها پر است از خوابگاه خودگردان که ساخته شده برای زندگی دانشجویی و کارمندی. هنگام بازدید و درخواست اتاق هم سرپرستها به طور قطعی تاکید میکنند که برای پذیرش شرط سن، تحصیلات، و شغل وجود دارد و همه ساکنین در رنج سنی هجده تا سی و پنج سال هستند. واقعیت از زبان آدمهایی که ماهها در پانسیون زندگی کردهاند، اما چیز دیگری است.
مهتاب که دانشجوی لیسانس است و حدود دو سال در سه پانسیون زندگی کرده، میگوید: «در این مدت، از ناظم مدرسه و نظافتچی و ناخنکار گرفته تا ماما و روانشناس و فروشنده مغازه هماتاقیام بودهاند. البته بعضیها هم عملا بیکار بودند و هروقت پولشان تمام میشد میرفتند مترو دستفروشی میکردند. حتی یک نفر معتاد بود؛ میگفتند شبها میرود حمام طبقه آخر شیشه میکشد.» همه این زنان با سرگذشتهای گوناگون از شهرهای دیگر به تهران آمدهاند و به خاطر بیپولی یا اقامت کوتاهمدت ساکن پانسیون شدهاند. آنهایی که پول خانه گرفتن ندارند معمولا در اتاقهای شلوغ دهتخته ساکن میشوند و کسانی که وضع بهتری دارند اما قرار نیست خیلی در تهران بمانند، در اتاقهای خلوت یکی دو تخته زندگی میکنند.
معمولا تمامی خوابگاههای خودگردان و پانسیونها انواع اتاقهای چندتخته را با قیمتهای مختلف آماده میکنند تا هرکس بر اساس آن پولی که دارد اتاق بگیرد. مبلغ اجاره در واقع پولی است که در ازای یک تخت خواب و یک کمد شخصی پرداخت میشود. اجاره اتاق یکتخته در پانسیونی حوالی میدان انقلاب امروز حدود ده میلیون تومان است و اجاره اتاق دهتخته چیزی حدود پنج میلیون. البته مالکان پانسیونها میتوانند سالی یک بار به صورت قانونی اجارهبها را افزایش دهند. نگار که در یک پانسیون حوالی میدان ولیعصر زندگی میکند، میگوید: «پارسال اجاره اتاقها هفتاددرصد زیاد شد. هرچهقدر هم گفتیم بر چه اساسی این قدر گران کردید، هیچ جوابی ندادند.»
مهتاب که در طول یک سال اقامت در یک پانسیون، شاهد سه بار افزایش اجارهبها بوده، میگوید: «یک ماه پیش از سکونت من، اجارهبهای تختها افزایش یافته بود، شش ماه بعد دوباره دویست هزار تومان به همه اجارهها افزوده شد و ماه تیر هم تمامی اجارهها صددرصد افزایش یافت. این افزایش در صورتی بود که وضعیت امکانات در شرایطی مشابه قبل قرار داشت. با هربار افزایش اجارهبها اعتراضات زیادی به وضعیت خوابگاه میشد، اما تنها واکنش سرپرستی این بود که اگه ناراضی هستی تخلیه کن.»
به نظر میرسد مسئولین پانسیونها میدانند که ساکنان به خاطر شرایط خاصی که دارند نمیتوانند خیلی راحت اتاقشان را تخلیه کنند. خانم لطفی، سرپرست یکی از پانسیونهای میدان هفتتیر میگوید: «اولین جایی که برای کار به عنوان سرپرست در آن مشغول شدم، یک خانه قدیمی بود که به پانسیون تبدیل شده بود. کثیف و ترسناک بود. من با خودم میگفتم چطور میشود این طور جایی مجوز بگیرد، ولی مامور بهداشت که میآمد سریع تایید میکرد. مالک روابط زیادی داشت. آدمهای آن جا هم اعتراض نمیکردند، چون وضع خودشان بدتر بود. بینشان موادفروش و دستفروش پیدا میشد تا کارمند و دانشجو. ولی بیشتر آدمهای نادرستی بودند که اگر به وضع آن جا اعتراض میکردند و میخواستند جای دیگری بروند، اصلا کسی بهشان جا نمیداد.»
خانم لطفی تاکید میکند که افزایش اجارهبها در فصول خاصی از سال، در واقع بخشی از سیاست مالکین پانسیون است، چون دانشجویان چارهای جز ماندن ندارند. «به بهانه اجاره پایین تعداد زیادی ساکن جذب میکنند و بعد از چند ماه که مطمئن شدند طرف به محیط عادت کرده و فصلی نیست که جایی پانسیون خالی پیدا شود یا ساکن فرصت تخلیه کردن داشته باشد، اجاره را افزایش میدهند. مثلا دی ماه که فصل امتحانات است و پانسیونها جای خالی ندارند اجاره را افزایش میدهند، یک ماه مانده به تمام شدن ترم وقتی دانشجو وسط امتحاناتش اصلا فرصت جابهجا شدن ندارد، دوباره اجارهبها را افزایش میدهند.»
زندگی در خوابگاه دانشجویی شاید فرصت تازهای باشد برای تجربه زندگی مستقل. خوابگاه خودگردان یا پانسیون اما جایی است ورای آنچه دانشجویان در خوابگاه دانشگاه تجربه میکنند. مالکین پانسیونها در ازای کمترین خدمات، هزینه بسیار زیادی از دانشجویان دریافت میکنند تا آنها تنها جای خوابی در تهران داشته باشند. فارغ از فضای متراکم اتاقها و زندگی با غریبههایی که شاید هیچ وقت نتوانند قابلاعتماد باشند، خیال دانشجویان از داشتن سرپناه هیچ وقت راحت نیست؛ مالکین خوابگاههای خودگردان هر زمان که اراده کنند میتوانند با افزایش غیرمنطقی اجارهبها دانشجویان را آزار دهند.
ویدیو:
یادداشتی از رابرت رایش
جزیره به روایت یکی از قدیمیترین ساکنانش
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟