به گزارش روزنامه اینترنتی فراز؛ مجتبی گلچین، دکتری جامعه شناسی مسائل اجتماعی در یادداشتی در آرمان امروز نوشت: در سالهای اخیر، شبکههای اجتماعی، بهویژه اینستاگرام، به یکی از پناهگاههای عاطفی انسان مدرن بدل شدهاند؛ جایی برای گفتوگو درباره احساسات، شکستها و امیدها. در میان انبوه محتواهای مجازی، آنچه «روانشناسی اینستاگرامی» نام گرفته، بیش از همه مخاطب دارد: مجموعهای از جملات کوتاه و امیدبخش که در ظاهر سادهاند، اما در عمق خود از خستگی و نیاز عاطفی جامعه امروز سخن میگویند.
انسان معاصر در جهانی پرشتاب و پراضطراب زندگی میکند؛ جهانی که در آن ساختارهای سنتی حمایت عاطفی – مانند خانواده گسترده، همسایگی و روابط چهرهبهچهره – به شدت تضعیف شدهاند. در چنین فضایی، اینستاگرام برای بسیاری از افراد نه یک سرگرمی، بلکه پناهگاهی برای شنیدهشدن و همدلی است. احساس تعلق و معنا، هرچند مجازی و موقت، به انسان خسته از روزمرگی آرامشی نسبی میدهد.
اما این پدیده را نمیتوان فقط پاسخ به یک نیاز روانی دانست. روانشناسی اینستاگرامی بخشی از «اقتصاد احساسات» است؛ بازاری که ارزش آن در جلب نگاه و واکنش مخاطب تعریف میشود. در این فضا، مفاهیمی چون «خودت را دوست داشته باش» یا «انرژی مثبت بفرست» به کالایی فرهنگی بدل شدهاند؛ پیامهایی که لحظهای احساس خوب میآفرینند، اما الزاماً به درک عمیقتری از روان انسان یا واقعیتهای اجتماعی نمیانجامند.
با این حال، نباید این جریان را سطحی دانست. گسترش چنین محتواهایی نشانهای از عطش جامعه برای همدلی و گفتوگو است؛ نشانهای از اینکه مردم میخواهند درباره رنج و خودشناسی حرف بزنند. مسئله این نیست که چرا کاربران از این محتوا تأثیر میگیرند، بلکه این است که چرا نهادهای رسمی روانشناسی، آموزش و رسانه نتوانستهاند زبانی ساده و صمیمی برای ارتباط با مردم بیابند.
در عمق این فضا، نوعی استانداردسازی احساسات نیز در جریان است. پیامهای انگیزشی، هرچند مثبت، گاه به انسان القا میکنند که باید همیشه شاد و موفق باشد؛ حال آنکه تجربه رنج، شکست و اضطراب نیز بخشی از رشد روانی است. جامعهای که فقط لبخند را تبلیغ میکند، در واقع نیمی از واقعیت انسانی را پنهان میسازد.
از سوی دیگر، این نوع روانشناسی به «بازاری شدن معنا» گره خورده است؛ جملاتی آماده و مصرفی که سریع خوانده میشوند و سریعتر فراموش میگردند. چنین چرخهای احساس رضایت زودگذر میسازد، اما بازسازی درونی انسان را ممکن نمیکند.
در برابر این وضعیت، بهجای نفی یا تمسخر این جریان، باید آن را فرصتی برای بازاندیشی دید. رسانهها و نهادهای فرهنگی میتوانند با زبانی ساده و دقیق، محتوایی تولید کنند که همدلانه باشد و در عین حال عمق علمی داشته باشد. اگر روانشناسی رسمی از برج عاج دانشگاهی پایین بیاید و به زبان مردم سخن بگوید، شاید دیگر نیازی نباشد انسانها برای یافتن همدلی و امید به پناهگاه مجازی پناه ببرند.
شاید حقیقت این باشد که انسان امروز نه دنبال لایک، بلکه در جستوجوی گوش شنوا است؛ گوشهایی که روزگاری در خانه و محله بود و حالا در قاب تلفن همراه پناه گرفتهاند.
هشدار!
در گفتوگوی فراز با دو نماینده مجلس بررسی شد:
بررسی ادعای یک نماینده مجلس