در میان مفاخر گذشتهی ایران حتما نام ابنسینا و شیخ شهید و ملاصدرا به عنوان طلایه داران فلسفه و بنیانگزاران مکاتب فلسفهی اسلامی میدرخشد، که نه وسعت دید آن ها قابل انکار است نه تلاش آن ها برای زنده نگه داشتن فلسفه در زمان خود میان متکلمین، فقها و صوفیان. اما آن چه امروز بیشتر از ستودن آن ها به چشم میآید، نه انکار وجود آن ها بلکه انکار وجود فلسفه ای به عنوان "فلسفه اسلامی" در میان عامه ی مردم، حتی آن ها که مطالعه ای در فلسفه داشتهاند، است؛ گاهی ادعا کردند که دین و فلسفه امتزاجی ندارند و مسیر های جداگانه میپیماند... عدهای بر آنند که مسیر فلسفه شک است و مسیر دین یقین، پس جمع نشدنیاند.
تعدادی ایراد گرفتند که ابزار فلسفه منطق است و ابزار دین ایمان، پس ترکیب فلسفه با دین تناقض است. گاه از فلاسفه در برابر اسلام دفاع کردند و از تکفیر بزرگانی مانند ابنسینا توسط غزالی یا تبعید ملاصدرا نالیدند و گله کردند که اسالمی که فالسفه را تاب نیاورد چه نیاز به فلسفه اسالمی دارد!
آن چه در واقع در طی تاریخ رخ داد ورود فلسفه از یونان به مرزهای مسلمان نشین بود، امثال کندی و فارابی نه از اسلام دست شستند نه فلسفه را رها کردند. حال با تمام قدرت تلاش کردند آنچه که با وحی نازل شد بود، تبیین عقلی کنند. ذات باری را با استدالل ثابت کنند، و مانند ابنسینا در "الهیات شفا"، نبوت و معجزه را تبیین عقلی کنند تا وحدتی میان آن ها ایجاد کنند.
مسیر فلسفه شک است و مسیر دین ایمان، اما باید در نظر داشت که دکارت برای هدف خود شک کرد تا بتواند نظام فلسفی خود را بنیان نهد، اما امام محمد غزالی حقیقتا در همه چیز شک کرد، سپس به یقین رسید. پس راه پرسش و شک همیشه باز بوده حتی به روی غزالی!
در پاسخ به تفاوت ابزاری فلسفه و فلسفهی اسلامی، نباید تلاشهای فارابی را در انتقال منطق صوری ارسطویی به جهان اسلام نادیده گرفت که البته درست و به جا بعد از ارسطو که منطق صوری را تدوین کرد و عنوان "معلم اول" را به خود اختصاص داد، فارابی را "معلم ثانی" نامیدند تا همیشه به یاد داشته باشم نه تنها فارابی برای این انتقال تلاش زیادی کرد، که فلسفه ی اسلامی همیشه مبتنی بر علم منطق بوده و هست.
غزالی بعد از شک حقیقی و واقعی خود به یک متکلم بدل شد و در سه مورد فلاسفه را تکفیر کرد که به نظر میآید در موردی که ابنسینا را تکفیر کرد (علم خدا به جزییات) به حق بوده و هنوز این مساله چالش بزرگی در فلسفهی ابنسینا است. اما اشکال به حقی است که فقها مالصدرا را تاب نیاوردند و او را تبعید کردند.
نگاه ما به فلسفهی اسلامی باید نگاهی از پس قرنها باشد، از تاسیس نظام حکمت صدرایی تا امروز چهار قرن میگذرد و مکتب جدیدی در فلسفهی اسلامی ظهور نکرده. اما آن چه که اهمیت دارد این است به خاطر داشته باشیم که فلسفهی اسلامی در محتوا ممکن است دینی باشد اما میتواند، در عین حال، در روش فلسفی و با ابزار منطق عمل کند.
اگر بپذیریم حقیقت امری واحد است و فلسفه و دین هر دو به دنبال حقیقتاند، پس اگر فلسفه حقیقت داشته باشد، دین هم حقیقت دارد و نهایتا در یک نقطه به هم خواهند رسید.
در گفتوگوی فراز با دو نماینده مجلس بررسی شد:
در گفت وگوی محمد منظرپور با مازیار خسروی بررسی شد
در گفتوگو با سیدهادی میرعلمی مطرح شد
یارانه سوخت هواپیما؛ چاهی بیانتها از جیب فقرا به کام ثروتمندان
جشنی برای کودکان کار
جزیره به روایت یکی از قدیمیترین ساکنانش