با گذشت یک سال از آغاز نسلکشی اسرائیلیها در غزه، امروز دست آنها چنان به خون آغشته است که هر یک از اسرائيلیها باید بار دیگر به خود و خاکی که در آن زندگی میکند، نگاه کند. «گدعون لوی»، با بیان این مسئله، تاکید میکند که اسرائيل، کشوری که خشت به خشت آن بر خون بنا شده، نمیتواند در این وضعیت دوام بیاورد. این روزنامهنگار چپگرا نماینده آن دسته از مردم اسرائیل است که از سالها خونریزی اسرائيلیها در فلسطین به ستوه آمدهاند. لوی به دلیل همین نگاه منتقدانه به ماهیت اسرائيل، گاهی لقب «تبلیغاتچی حماس» را گرفته است. در نگاه آزادیخواهان اسرائيلی اما او «روزنامهنگار قهرمانی» است که شجاعانه از واقعیت سیاه جامعه اسرائيل حرف میزند. در ادامه تازهترین یادداشت او را در روزنامه «هاآرتص» میخوانید.
اسرائیل با شتاب در حال تبدیل شدن به کشوری است که حیات آن وابسته به خونریزی است. جنایات روزمره اشغالگران اکنون دیگر چندان مهم نیست. در طول یک سال گذشته، واقعیت جدیدی از کشتار دستهجمعی و جنایتگری در مقیاسی کاملا متفاوت پدیدار شده است. ما در دورهای از نسلکشی زندگی میکنیم؛ حالا خون دهها هزار نفر ریخته شده است.
اکنون زمان آن است که تک تک اسرائیلیها از خود بپرسند آیا واقعا حاضرند در کشوری زندگی کنند که بر خون بنا شده؟ فقط نگویید هیچ انتخاب دیگری نداریم، البته که داریم. اول، اما باید بپرسیم آیا اصلا آمادگی این طور زندگی کردن را داریم؟ آیا ما اسرائیلیها مایلیم در تنها کشوری از جهان زندگی کنیم که موجودیتش وابسته به خون است؟ اکنون، تنها دورنمای اسرائیلیها این است که فعلا از جنگی به جنگ دیگر، از یک خونریزی به خونریزی بعدی، از کشتاری به کشتار دیگر زنده بمانیم. البته فاصله زمانی میان این دورههای خونریزی هم مشخص نیست.
هیچ دورنمای دیگری قابلتصور نیست. کسانیکه به آینده امیدوارند، میگویند فواصل میان خونریزیها طولانیتر خواهد شد. راستگرایان، اما یک واقعیت دائمی آغشته به خون را وعده میدهند: «جنگ، کشتار دستهجمعی، نقض سیستماتیک قوانین بینالمللی، و کشوری طرد شده» و همه اینها در چرخهای بیپایان دائم تکرار میشود. واقعا قرار است فلسطینیها همین طور قتلعام شوند و اسرائیلیها همچنان چشمهای خود را بر آن ببندند؟ این اصلا باورکردنی نیست.
روزی خواهد آمد که اسرائیلیهای بیشتری چشمان خود را باز کنند و بالاخره بپذیرند کشورشان با خون زنده است. به ما میگویند بدون خونریزی زنده نمیمانیم و ما هم با این ایده وحشتناک کنار آمدهایم. ما نه تنها معتقدیم که چنین کشوری میتواند تا ابد وجود داشته باشد، بلکه متقاعد شدهایم که بدون خونریزی، وجود ندارد. هر سه سال، یک خونریزی در غزه اتفاق میافتد و هر چهار سال یکی در لبنان. در این میان، کرانه باختری محل همیشگی خونریزیهاست؛ گهگاه هم یک حمله خونین به اهداف دیگر اتفاق میافتد. هیچ کشور دیگری در جهان نیست که شبیه این جا باشد.
کشور را نمیتوان بر خون بنا کرد. همانطور که هیچکس تصور نمیکند بتواند ماشینی را با خون براند، تصور ده میلیون شهروند هم که میخواهند در کشوری که بر خون بنا شده زندگی کنند، دشوار است. جنگ در غزه یک نقطه عطف است؛ آیا همین رویه را ادامه خواهیم داد؟
رسانهها سعی دارند به ما القا کنند که این یک ضرورت است. یک گروه متحد و هیولاوار از مفسران از طریق کارزارهایی که از فلسطینیها چهرهای اهریمنی و غیرانسانی میسازد، پیروزمندانه به ما میگویند میتوانیم تا ابد با خون زندگی کنیم. آنها میگویند: «ما هر دو سال یکبار چمنها را در غزه کوتاه خواهیم کرد». حرف آنها این است که ما نسل به نسل جوانان مخالف رژیم را اعدام خواهیم کرد، دهها هزار نفر را در اردوگاههای کار اجباری زندانی خواهیم کرد، اخراج، کشتار، مصادره و البته قتل را ادامه خواهیم داد، و اینگونه زندگی خواهیم کرد؛ در کشوری از خون.
ما قبلا مردم فلسطین را کشتهایم. کارمان را با کشتار جمعی در غزه آغاز کردیم و اکنون به کرانه باختری روی آوردهایم. اگر کسی جلوی این گردونه را نگیرد، در آنجا هم خونهای زیادی ریخته خواهد شد. کشتار هم فیزیکی است و هم احساسی؛ چیزی از غزه باقی نمانده است.
زندانیان، یتیمان، آسیبدیدگان روانی و بیخانمانها هرگز به آنچه پیش از این بوده اند، باز نمیگردند. کشتهشدگان که قطعا برنخواهند گشت. برای بازسازی غزه نسلها زمان لازم است، اگر اصلا ممکن باشد. این نسلکشی است، حتی اگر تعریف قانونی آن را نداشته باشد. یک کشور وقتی قصد دارد همچنان همین راه را برود، نمیتواند با چنین ایدئولوژی زنده بماند.
فرض کنیم جهان همچنان اجازه این کار را بدهد. پرسش این است که آیا ما اسرائیلیها، حاضریم آن را بپذیریم؟ واقعا تا چه زمانی میتوانیم با علم به اینکه موجودیت ما به خون وابسته است، زندگی کنیم؟ کی قرار است از خودمان بپرسیم: «آیا واقعا هیچ جایگزینی برای این کشور خونآلود وجود ندارد؟» به هر حال، هیچ کشور دیگری مانند اسرائیل نیست.
اسرائیل هرگز به طور جدی راه دیگری را امتحان نکرده است. سیاستهای اسرائیل از ابتدا طوری برنامهریزی و هدایت شده بود که به عنوان کشوری که با خون زنده است، پیش برود؛ به خصوص پس از هفت اکتبر. انگار که آن روز وحشتناک، پس از آن که همه چیز مجاز شد، سرنوشت اسرائیل به عنوان کشوری که بر خون بنا شده، قطعی شد.
واقعیت این است که هیچ امکان دیگری حتی در بحث هم مطرح نشده است. کشوری که با خون زنده است، اما گزینه نیست؛ همانطور که ماشینی که با خون حرکت میکند هم گزینه نیست. وقتی این را بفهمیم، بالاخره دنبال گزینههای جایگزین خواهیم گشت، حتی اگر همین حالا گزینه دیگری نداریم. آنها آنجا هستند و منتظر یک آزمایش رانندگی اند؛ میخواهند بالاخره با چیزی غیر از خون ماشین را برانند و بالاخره با چیزی جز خون اسرائیل را زنده نگه دارند. ممکن است گزینههای دیگر و زندگی جز با خون، ما را شگفتزده کند، اما در شرایط فعلی، حتی پیشنهاد آن گزینهها هم ممکن نیست.
در گفتوگوی فراز با دو نماینده مجلس بررسی شد:
اعترافات جاسوس ایران در تل آویو
جشنی برای کودکان کار
جزیره به روایت یکی از قدیمیترین ساکنانش