شنبه ۱۵ آذر ۱۴۰۴ 06 December 2025
شنبه ۱۵ آذر ۱۴۰۴ - ۱۸:۰۶
کد خبر: ۱۰۷۸۶۶

کشورهایی که با حمله آمریکا خوشبخت شدند

کشورهایی که با حمله آمریکا خوشبخت شدند
این روز‌ها که زمزمه‌های حمله احتمالی آمریکا به ونزوئلا و جنگ ۱۲ روزه دوباره بحث «تغییر حکومت با نسخه واشنگتن» را داغ کرده، یک پرسش اساسی پیش رو است: آیا کشور‌هایی که آمریکا در آن‌ها مداخله کرده، واقعاً مسیر پیشرفت را پیموده‌اند؟ یا تجربه‌هایی مثل لیبی، عراق و مصر نشان می‌دهد رؤیای «آمریکای نجات‌دهنده» سرابی بیش نبوده است؟

در دنیای سیاست، باور‌هایی وجود دارد که در اذهان عمومی جای گرفته و این باور‌ها تا جایی عمیق شده که تبدیل به اعتقاد و عقیده بخشی از مردم شده است. بسیاری از این باور‌ها بدون مطالعه و تحقیق ایجاد شده و غالبا توسط رسانه‌ها به مردم تحمیل می‌شوند. رسانه‌های بین‌المللی که غالبا توسط حلقه‌ای خاص مدیریت می‌شوند، با تکرار جملاتی یکسان، در ناخودآگاه مردم ریشه دوانده و باورهایی را در ذهن مردم جا می‌اندازند.

یکی از این باور‌های به ظاهر شیرین، حمله آمریکا به قصد آبادانی کشور‌ها است. این گزاره توسط رسانه‌های بین‌المللی تحت مالکیت غرب در دنیا رواج پیدا کرده است. بسیاری از کشور‌ها نیز با رویا‌های مختلف، از آزادی گرفته تا رفاه، گزاره «آمریکای مهربان» را باور و به کشور خود پشت می‌کنند. اما پس از تغییر حکومت‌ها با مداخله نظامی ایالات متحده، نه تنها وضعیت آزادی‌های سیاسی و شرایط اقتصادی در این کشور‌ها بهبود پیدا نمی‌کند، بلکه پس از چندسال، حقیقت چهره واقعی و بی‌رحم خود را نمایان می‌کند.

در این گزارش با نگاه اقتصادی، برخی از این کشور‌ها را بررسی می‌کنیم. کشور‌هایی که دولت‌های مستقرشان با مداخله نظامی آمریکا سرنگون شده یا تغییر کرده، درنهایت به چه سرنوشتی دچار شدند؟ آیا غالبا به سرنوشت ژاپن پس از جنگ جهانی دوم منجر شدند و جزو اقتصاد‌های بزرگ دنیا شدند یا شبیه به یوگسلاوی تجزیه شدند؟ یا حتی تجربه مشابه لیبی و سرنگونی قذافی را سپری کردند؟

 

سرنوشت لیبی و سرنگونی قذافی

معمر قذافی حاکم دیکتاتور لیبی از سال ۱۹۶۹ با کودتا علیه محمد ادریس سنوسی، به قدرت رسید و حکومتی دیکتاتوری در لیبی برقرار کرد. حکومت قذافی از سال ۱۹۸۶ وارد تلاطم‌های سیاسی جدید شد. از سال ۱۹۸۶ پس از بمباران لیبی، تحریم‌های شدید اقتصادی از سوی سازمان ملل علیه لیبی اعمال شد.

مشکل اصلی سازمان ملل علیه لیبی قذافی، دستیابی به سلاح هسته‌ای توسط این حاکم دیکتاتور لیبی بود. مشکلی که دلیل حمله آمریکا و ائتلاف غرب علیه عراق نیز بود و با این دلیل و بهانه به عراق حمله کردند و صدام را سرگون کردند. سرانجام در ۱۹ دسامبر ۲۰۰۳، ۶ روز پس از دستگیری صدام حسین، قذافی اعلام کرد که به صورت داوطلبانه حاضر است برنامه تولید سلاح‌های کشتارجمعی هسته‌ای را متوقف کرده و تمام سلاح‌ها و فناوری را که در طی سال‌ها به دست آورده را تحویل غرب دهد.

ماموران آمریکایی در لیبی حضور پیدا کردند و تمام سلاح‌های لیبی قذافی را با خود به آمریکا بردند. سلاح‌هایی که قدرت نظامی بزرگی به لیبی داده بود. پس از تحویل سلاح‌های هسته‌ای لیبی به آمریکا، تحریم‌های سازمان ملل متحد علیه لیبی نیز برداشته شد و در ظاهر میان لیبی و غرب توافقی ایجاد شد.

اما خواست غرب، تنها سلاح هسته‌ای لیبی نبود. بلکه هدف، خود قذافی بود. درنهایت در انتهای سال ۲۰۱۱، با نارضایتی قیام مردم و جنگ داخلی در لیبی و حمایت آمریکا و ناتو در خارج، قذافی کشته و سرنگون شد. پس از قذافی، لیبی دیگر دشمنی جدی برای غرب نبود و روابط دوستانه‌ای بین آمریکا و لیبی برقرار شد.

مردم لیبی پس از سقوط قذافی، سراسر در جشن و سرور بودند از سقوط حاکم دیکتاتور خود و امیدوار به آنکه لیبی در مسیر توسعه قرار گیرد؛ چرا که لیبی در جنوب دریای مدیترانه قرار دارد و این شانس را دارد با توسعه بنادر خود، به قطب اقتصادی میان اروپا و آفریقا قرار گیرد. اما واقعیت برعکس تصور مردم لیبی رقم خورد.

رویای آمریکای نجات دهنده؛ تلقین رسانه‌ها برای سرنگونی حکومت‌ها

درآمد سرانه لیبی| منبع: بانک جهانی Worldbank

لیبی نه تنها توسعه پیدا نکرد و به قطب اقتصادی مدیترانه نرسید، بلکه تمام مسیری که آمده بود را عقب‌گرد کرد. قذافی حکومت لیبی را در سال ۱۹۶۹ تحویل گرفت، زمانی که درآمد سرانه مردم لیبی سالانه ۲۱۰۰ دلار بود. قذافی پس از ۳۹ سال در سال ۲۰۰۸ درآمد سرانه لیبی را به تقریبا ۷ برابر کرد و نزدیک به ۱۴ هزار دلار رساند. از سال ۲۰۰۸ جهان درگیر بحران مالی شد و لیبی نیز از این قضیه مستثنی نبود.

اما پس از سال ۲۰۱۱ که قذافی سرنگون شد، تنها سال ۲۰۱۲ درآمد سرانه مردم لیبی بالاتر ۱۴ هزار دلار قذافی رسید که عمدتا نیز ناشی از هیجانات در اقتصاد بود. پس از قذافی، اقتصاد لیبی هرسال کوچک و کوچکتر شد و امروز با وجود گذشت ۱۱ سال از سرنگونی قذافی، درآمد سرانه لیبی به ۶ هزار دلار رسیده است. یعنی درآمد مردم لیبی پس از قذافی دیکتاتور، نصف شده است! رویای «آمریکای مهربان و نجات‌دهنده» برای لیبی که نتیجه عکس گذاشت.

 

سرنوشت عراق پس از حمله آمریکا و سرنگونی صدام

عراق یکی از کشور‌های مهم خاورمیانه برای آمریکا بود که هزینه‌های زیادی برای آمریکا ایجاد کرد. تخاصم میان غرب و صدام حسین از سال ۱۹۸۰ آغاز شد، اما نقطه اوج آن ۱۹۹۰ بود که صدام با هدف دسترسی به آب‌های آزاد به کویت حمله کرد. آمریکا در آن زمان به دلیل تامین امنیت نفتی خلیج فارس، از کویت حمایت کرد و صدام را کاملا عقب راند.

پس از این جنگ که با نام جنگ خلیج فارس شناخته شد، روابط غرب و عراق بسیار دگرگون شد. سازمان ملل تحریم‌های شدیدی را علیه عراق وضع کرد و حتی آمریکا در زمان بوش پسر، برای مناطق شمال و جنوب عراق وضعیت پرواز ممنوع وضع کرد.

اما این فشار‌های شدید علیه عراق، برای غرب راضی‌کننده نبود. پس از اتفاقی که برای برج‌های دوقلو توسط القاعده رقم خورد، بوش پسر این را بهانه کرد و درکنار جلوگیری از دستیابی به سلاح هسته‌ای توسط صدام حسین، به عراق حمله کرد. این جنگ که در سال ۲۰۰۳ رقم خورد، درنهایت باعث سرنگونی صدام دیکتاتور شد. پس از آن نیز تحریم‌های غرب علیه عراق به ترتیب برداشته شد و روابط میان عراق و غرب به شکل دوستانه‌ای پیش رفت.

رویای آمریکای نجات دهنده؛ تلقین رسانه‌ها برای سرنگونی حکومت‌ها

درآمد سرانه عراق | منبع: بانک جهانی Worldbank

مردم عراق از سرنگونی صدام حسین دیکتاتور خوشحال بودند و به امید رهایی از دیکتاتوری و توسعه عراق توسط آمریکا، آینده‌ای روشن برای خود متصور بودند. اما همان بلایی که سر لیبی آمد، در عراق نیز تکرار شد. صدام دیکتاتور از سال ۱۹۷۹ رئیس جمهور عراق شد و سال ۲۰۰۳ سرنگون شد. صدام درآمد سرانه مردم عراق را در ۱۹۰۰ دلار تحویل گرفت و طی چندسال، با جهش قابل توجهی اقتصاد عراق را رشد داد. اگرچه عراق در زمان سرنگونی صدام، درآمد سرانه ۱۰۰۰ دلاری داشت، اما بیشترین درآمد سرانه تاریخ معاصر عراق، در زمان صدام رقم خورده است. درآمد سرانه عراق در سال ۱۹۹۰ قبل از جنگ خلیج فارس ۱۹۹۱، بیش از ۱۰ هزار دلار بود. درحالی‌که امروز باوجود بیش از ۲۰ سال از سرنگونی صدام و کاهش ارزش دلار، درآمد سرانه مردم عراق ۶ هزار دلار است. درواقع رویای «آمریکای مهربان و نجات دهنده» برای عراق نیز اثربخش نبوده است.

 

سرنوشت مصر، شریک سیاسی آمریکا در منطقه

یکی دیگر از کشور‌هایی که فراز و فرود بسیاری داشته و تغییرات زیادی را در سیاست‌های حاکمیتی خود تجربه کرده، مصر بوده است. مصر به دلیل اهمیت کانال سوئز و جایگاه ارتباطی بین سه قاره آسیا، آفریقا و اروپا که دارد، برای آمریکا اهمیت پیدا کرده است. به همین دلیل از سال ۱۹۵۲ و حمایت CIA از کودتا در مصر، تا سال ۲۰۱۳ و کودتا علیه رئیس جمهور منتخب اخوان در مصر، روابط آمریکا و مصر شکل‌های مختلفی به خود گرفته است.

در نهایت در سال ۲۰۱۳ با حمایت آمریکا از کودتای عبدالفتاح سیسی علیه محمد مرسی، مصر به عنوان شریک استراتژیک آمریکا مطرح شد و جان کری، وزیرخارجه آمریکا، این کودتا را بازگرداندن دموکراسی نامید. آمریکا، مصر را متحد غیرناتوی خود می‌نامد.

مصر مانند ایران، تمدن کهنی دارد، منابع زیادی دارد، جایگاه استراتژیکی در تجارت بین‌الملل دارد و پس از سال ۲۰۰۳، متحد آمریکا نیز شده است. طبیعتا با این مختصاتی که مصر دراختیار دارد، انتظار می‌رود به شکوفایی بزرگی برسد، اما اینگونه نبوده است. درآمد سرانه مصر در سال ۲۰۱۳ اندکی بیش از ۳ هزار دلار بود. امروز نیز پس از گذشت ۱۲ سال، ۳۳۰۰ دلار است. در نتیجه افزایش قابل توجهی در درآمد سرانه مصر با توجه به کاهش ارزش دلار طی این سال‌ها، اتفاق نیوفتاده است. چه بسا ۳۰۰۰ دلار ۱۲ سال پیش، ارزشی بیش از ۳۳۰۰ دلار امروز داشته است. درنتیجه رویای «آمریکای مهربان و نجات دهنده» برای مصر نیز محقق نشده است.

 

شکوفایی آلمان و ژاپن پس از جنگ جهانی دوم

درمیان کشور‌هایی که آمریکا به آنها حمله کرده است یا با قدرت و زور آمریکا تغییرات سیاسی بزرگی در آن کشور‌ها شکل گرفته است، نام آلمان و ژاپن نیز دیده می‌شود. کشور‌هایی که در جنگ جهانی دوم عملا با خاک یکسان شدند و از صفر و حتی زیر صفر، به واسطه وام‌هایی که برای بازسازی گرفتند، کشور خود را از نو ساختند. این کشور‌ها امروز جزو قدرت‌های اقتصادی محسوب می‌شوند. آلمان که رهبر اقتصادی اتحادیه اروپا است، و ژاپن هم درکنار آلمان، عضوی از گروه G۷ و تنها نماینده آسیا به عنوان هفت کشور صنعتی بزرگ است.

اما آیا، چون آلمان و ژاپن پس از جنگ جهانی توانستند اقتصاد خود را بازسازی کنند، به معنای نجات دهنده بودن آمریکا است؟ موضوعی که بسیار حائز اهمیت است، پیشینه آن کشور‌ها است. آلمان و ژاپن هردو قبل از جنگ جهانی نیز اقتصاد خوبی بسیار خوبی داشتند.

اپراتوری قدرتمند آلمان در سال ۱۸۷۰ میلادی و با صدراعظمی «اتو فون بیسمارک» آغاز شد. یک سال بعد، آلمان در جنگ پروس-فرانسه، ناپلئون سوم را شکست داد و بیسمارک توانست امپراتوری آلمان را تاسیس کند. آلمان‌ها تا پیش از جنگ‌های اول و دوم جهانی، یکی از چند ابرقدرت نظامی و اقتصادی دنیا بودند و توسعه‌طلبی‌های آلمان در دو جنگ جهانی نیز دقیقا به همین علت رقم خورد. پیش از جنگ جهانی دوم نیز، هیتلر نرخ بیکاری در آلمان را به نزدیک صفر رسانده بود. صنایع آلمان در اروپا حرف اول را می‌زد و صادرکننده خودرو به کشور‌های دیگر اروپا بود.

ژاپن نیز جایگاه مشابهی در آسیا داشت. به قدرت رسیدن امپراتور «میجی» در ژاپن در اواخل دهه ۱۸۶۰ میلادی، تولد ابرقدرتی این کشور در دنیا بود. روند توسعه در ژاپن به طوری پیش رفته بود که ژاپنی‌ها در اوایل قرن بیستم، یکی از ابرقدرت‌های نظامی و اقتصادی دنیا بودند و در تمام زمینه‌ها حرفی برای گفتن داشتند. برای مثال، ژاپن در سال ۱۹۰۴، اپراتوری روسیه را در نبرد دریایی شکست دادند. ناوگان استراتژیک روسیه متشکل از ۱۲۰ ناو عظیم زره پوش، ۹ رزمناو و ۱۲ اژدرافکن و ده‌ها کشتی تدارکاتی، از نیروهای ژاپن در آب‌های شرق چین شکست خورد.

درنتیجه این کشورها، قبل از جنگ اقتصاد قوی درونزا داشتند، و به همین دلیل پس از جنگ نیز توانستند اقتصاد خود را مجدد قوی کنند و مسیر توسعه قبل از جنگ را تداوم بخشند. نمونه‌های استثنا مانند ویتنام نیز وجود دارد که پس جنگ با آمریکا و تغییرات کلان حکومت کشور، به توسعه اقتصادی رسیده‌اند. اما تعداد کشور‌هایی که با تکیه بر آمریکا، آرزوی توسعه داشتند، اما یا تغییری نکرده‌اند و یا بدتر نیز شدند، کم نیست. کشور‌های لیبی، عراق و مصر را در این گزارش بررسی کردیم. اما کشور‌های مشابه زیادی وجود دارد که تغییرات اقتصادی شگرفی را تجربه نکردند و حتی بدتر نیز شدند، مانند افغانستان و یوگسلاوی.

 

مسیر توسعه اقتصادی؛ برونزا یا درونزا؟

مسئله مهم در پیشرفت و سپس توسعه اقتصادی، در حمایت خارجی صرف و نگاه صرفا برونزا برای رشد اقتصادی نیست. بلکه بایستی علی‌رغم روابط متعادل با دنیا، همبستگی و رشد درونزای اقتصادی وجود داشته باشد تا کشور بتواند به رشد و توسعه اقتصادی برسد. برای آینده ایران نیز، نباید صرفا چشم به امید آمریکا بود تا شاید با شعار Make Great Iran Again باعث رشد اقتصاد ایران شود. بلکه ممکن است همان سناریویی که برای لیبی، عراق، مصر و افغانستان رخ داد، برای ایران نیز تکرار شود. 

البته این موضوع و اهمیت رشد درونزا مخصوصا در اقتصاد کشورها، به معنای عدم اهمیت روابط بین‌الملل و دشمنی با دنیا نیست. بلکه همانطور که بالاتر نیز اشاره شد، بایستی شرایط آرام سیاسی و روابط متعادل در فضای بین‌الملل نیز برقرار باشد. با ایجاد بستر سیاسی مناسب و امکان تجارت با دنیا، می‌توان با تحولات اقتصادی در داخل به رشد اقتصادی رسید. اما اگر در داخل کشوری، تفکر درست اقتصادی حاکم نباشد، حتی اگر متحد آمریکا نیز باشد، نمی‌توان رشد خاصی را در اقتصاد کشور ایجاد کرد.

ارسال نظر
captcha
captcha
پربازدیدترین ویدیوها
  • تازه‌ها
  • پربازدیدها

کشورهایی که با حمله آمریکا خوشبخت شدند

قدرت نظامی محمدرضاشاه در تیرماه سال ۵۶ ؛ گزارش روزنامه آمریکایی در این خصوص را بخوانید

قاتل اصلی کجاست؟ | چه چیزی در آلودگی هوا منجر به مرگ شهروندان می‌شود؟

واکنش ستاد حقوق بشر به خبر خودکشی متهم زن در زندان وکیل آباد مشهد

باشگاه استقلال از سروش رفیعی شکایت کرد

دهه شصتی‌ها در سال ۱۴۳۰ چه وضعیتی دارند؟

رقم پرداخت وام ازدواج بانک‌ها چه تغییری کرد؟

عامل مرگ ۹ نفر در آتش‌سوزی بیمارستان قائم رشت معرفی شد

آمار کودکان کشته‌شده در غزه پس از آتش‌بس

شهروندان روسی در ایران عکس و فیلم نگیرند

پالتیکو: سند جدید «راهبرد امنیت ملی» آمریکا، چالشی بنیادین پیش پای دولتی‌های میانه‌گرای اروپا قرار داده

نماینده مجلس: عمده ارز ترجیحی در اختیار حدود ۲۶۰ شرکت واردکننده دارو قرار دارد

برگزاری قرعه‌کشی مرحله گروهی جام جهانی ۲۰۲۶؛ هشدار کارشناس بلژیکی به گارسیا

معاون وزیر نیرو: بحران آب در آستانه نقطه بی‌بازگشت است

پیشنهاد سردبیر
زندگی