نحوه فهم و برداشت از تجدد و نگاه به غرب نزاعهای متعددی را در تاریخ ایران شکل داد و امروز نیز وجود امری تکرار شونده ذیل منازعه نیروهای اجتماعی که فهم متفاوتی نسبت به غرب داشتند قابل مشاهده است. تجربه مدرنیته برای ایران، تجربهای درونزا نبود و ایران با واسطه با آن مواجهه شد.
در دوره قاجار و پهلوی اول، شکست در موقعیتهای پرمخاطره از قبیل جنگ، تجربه سهمگینی را برای برخی از گروهها رقم زد. این تجربه تلاشی برای شناخت را نزد دربار و دیوانیان ایجاد کرد. نگارش سفرنامهها به ضرورت این شناخت اشاره دارد. این شناخت با حیرت و اعتراف به ضعف مادی در برابر غرب و شیفتگی نسبت به پیشرفت آن و در نهایت مقایسه حسرتآمیز همراه بود. ویژگی نسخ منورالفکران به عنوان حاملان اندیشه جدید پذیرش این فرودستی و تلاش برای برون رفت از آن بود. در ژانر رمان تاریخی هم با اینکه ارجاع مستقیم به غرب دیده نمیشود، برجسته شدن گذشته پرافتخار نقش نیروی محرکه برای جبران فقدان قدرت در برابر با غرب را بازی میکرد.
در دهه چهل و پنجاه روشنفکران جدید با نقد از تلقی فرودستی در برابر غرب، وارد گفت و گوی انتقادی با منورالفکران شدند. گسترش جنبشهای ضداستعماری و سرخوردگی روشفنکران از بدیلهای سرمایهداری، آنها را به سمت نوعی موازنه منفی در برابر کشورهای خارجی سوق داد. در نتیجه تفاوتهای فرهنگی بین غرب و شرق جنبه محوری پیدا کرد و نوعی بومیگرایی و بیگانههراسی به وجود آمد.
در گفتوگوی فراز با دو نماینده مجلس بررسی شد:
جشنی برای کودکان کار
جزیره به روایت یکی از قدیمیترین ساکنانش